۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۳

چنانکه در چمن روضه خس نمی گنجد
به باغ عشق گیاه هوس نمی گنجد

ز زخم ناوک درد تو لذتی گیرم
که آن به حوصلهٔ ذوق کس نمی گنجد

از آن دلم ترکان جنگجو طلبد
که در حوالی آتش مگس نمی گنجد

در آ به سینه و صد کوه غم نه بر دل
چنین که دردل تنگم نفس نمی گنجد

بگو به باغ بهشت آ و دلگشایی بین
که بلبل دل من در قفس نمی گنجد

صباح و شام در آن کوچه مِی کشد عرفی
که ترس شحنه و بیم عسس نمی گنجد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.