هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و ستایش معشوق سخن می‌گوید و از او درخواست کمک و حمایت می‌کند. شاعر معشوق را به عنوان امان‌بخش جهان و گوهر آدم توصیف می‌کند و از او می‌خواهد تا با لشکر شادی و نصرت به یاری او بیاید. همچنین، شاعر به جنگ و پیروزی بر دشمنان اشاره می‌کند و از معشوق می‌خواهد تا با لطف خود بر مشکلات غلبه کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به جنگ و درگیری‌ها ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است.

غزل شمارهٔ ۱۷۱۷

لولیَکانِ توایم، دَربُگُشا ای صَنَم
لولیَکان را دَمی بارِدهْ ای مُحْتَشَم

ای تو اَمانِ جهان، ای تو جهان را چو جان
ای شُده خندان دَهان از کَرَمَت دَمْ به دَم

اَمنِ دو عالَم تویی، گوهرِ آدم تویی
هین که رَسید از حَبَشْ بر سَرِ کویَت حَشَم

چون بِرَسَد کوسِ تو، کمتر جاسوسِ تو
گردد هر لولی‌یی صاحِبِ طَبْل و عَلَم

رایَتِ نُصرت فِرست، لشکر عشرت فِرِست
تا که زِ شادیِّ ما، جان نَبَرَد هیچ غَم

تیغِ عَرَب بَرکُنیم، بر سَرِ تُرکان زنیم
چون لَطَفَت بَرکَشَد، برخَطِ لولی رَقَم

خوفْ مَهِل در میان، بانگ بِزَن کَالْامان
عِشرتْ با خوفِ جان، راست نیاید به هم

مِهر بَرآوَرْد به جوش، وَزْ دلِ چَنگ آن خُروش
پُر کُن از عیشْ گوش، پُر کُن از میْ شِکَم

تا سویِ تبریزِ جان، جانِبِ شَمسُ الزَّمان
آید صافی، رَوان گوید ای منْ مَنَم
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.