هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی بیانگر ناامیدی، حسرت و تأمل در مورد هستی و عدم است. شاعر از تقلید کورکورانه، بی‌ثمر بودن تلاش‌هایش و ناپایداری زندگی سخن می‌گوید. او به مفاهیمی مانند فروتنی، عجز انسان در برابر تقدیر و ناپایداری دنیا اشاره می‌کند. همچنین، انتقادی تلویحی به تکبر و خودبینی دارد و بر اهمیت درک فروتنی و بی‌اهمیتی دنیوی تأکید می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، مانند تأمل در مورد عدم و هستی، نیاز به درک و تجربهٔ زندگی برای فهم بهتر دارد. همچنین، لحن سنگین و مضامین پیچیدهٔ آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است نامفهوم یا دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۱۸

تقلید از چه علم به لافم علم‌کند
طوطی نی‌ام‌که آینه بر من ستم‌کند

سعی غبار من که به جایی نمی‌رسد
با دامنش زند اگر از خویش رم کند

انگشت زینهار دمیدیم و سوختیم
کوگردنی دگرکه‌کشد شمع و خم‌کند

بر باد رفت آمد و رفت نفس چوصبح
فرصت نشد کفیل ‌که فهم عدم ‌کند

آسوده خاک شوکه مبادا به حکم وهم
عمر نفس‌شمار حساب قدم کند

بالیده است خواجهٔ بی‌حس به ناز جاه
مردار آفتاب مقابل ورم‌کند

خودسنجی‌ات به‌پلهٔ پستی نشانده است
جهدی‌که سنگ‌کوه وقار توکم‌کند

هرجا عدم به تهمت هستی رسیده است
باید حیا به لوح جبینم رقم‌ کند

پرواز می کنم چه‌کنم جای امن نیست
دامی نبیافتم‌که پرم را بهم کند

خجلت ‌گداز عفو نگردی که آفتاب
گر دامن تو خشک‌کند جبهه نم‌کند

توهیچ باش و، علم وعمل‌ها به طاق نه
گو خلق هرزه‌فکر حدوث و قدم‌کند

بیدل ازابن ستمکده بیکس گذشته‌ام
کو سایه‌ای که بر سر خاکم کرم کند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.