هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و جدایی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از غم فراق خسته شده و به سوی معشوق و بهشت ابدی می‌رود. او خود را فراتر از شمار بشر می‌داند و از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که او را به سوی سعادت و کامیابی هدایت می‌کند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق الهی، سعادت، و رهایی از دنیای مادی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲۷

به غَم فرونَرَوَم، باز سویِ یار رَوَم
دَران بهشت و گُلِستان و سَبزه‌زار رَوَم

زِ بَرگ‌ریزِ خَزانِ فِراقْ سیر شُدم
به گُلْشَنِ اَبَد و سَروِ پایدار رَوَم

من از شُمارِ بَشَر نیستم، وَداعْ، وَداع
به نُقل و مَجْلِس و سَغْراقِ بی‌شُمار رَوَم

نمی‌شِکیبَد ماهی زِ آبْ من چه کُنم؟
چو آبْ سَجده‌کُنان سویِ جویبار رَوَم

به عاقِبَت غَمِ عشقَم کَشانْ کَشان بِبَرَد
همان بِهْ است که اکنون به اختیار رَوَم

زِ دادِ عشقْ بود کار و بارِ سُلطانان
به عشقْ دَرنَرَوَم، در کدام کار رَوَم؟

شنیده‌‌ام که امیرِ بُتان به صید شُده‌ست
اگر چه لاغَری‌اَم، سویِ مَرغْزار رَوَم

چو شیرِ عشقْ فِرِستَد سگانِ خود به شکار
به عشقِ دل به دَهانِ سگِ شکار رَوَم

چو بر بُراقِ سَعادت کُنون سوار شُدم
به سویِ سَنْجَقِ سُلطانِ کامیار رَوَم

جهانِ عشقْ به زیرِ لِوایِ سُلطانی‌ست
چو از رَعیَّتِ عشقم، بِدان دیار رَوَم

مَنم که در نَظَرم خوار گشت جان و جهان
بدان جهان و بدان جانِ‌ بی‌غُبار رَوَم

غُبارِ تَن نَبُوَد، ماهِ جان بُوَد آن جا
سِزَد سِزَد که بَران چَرخْ، بَرق‌وار رَوَم

اگر کَلیمِ حَلیمَم، بِدان درخت شَوَم
وَگَر خَلیلِ جلیلم در آن شرار روم

خموش کی هلدم تشنگی این یاران
مگر که از بَرِ یاران به یار غار روم

جوار مَفخرِ آفاقْ شمس تبریزی
بهشت عَدَن بُوَد هم در آن جوار روم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.