هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق را بیان می‌کند. او اعلام می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست و تمام وجودش سایه‌ای از معشوق است. شاعر از عشق به عنوان تنها هدف و مقصود زندگی یاد می‌کند و دنیا و مادیات را در برابر این عشق بی‌ارزش می‌داند. او همچنین از درد هجران و جدایی می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق به او بازگردد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲۸

مرا اگر تو نخواهی، مَنَت به جان خواهم
وَگَر دَرَم نَگُشایی، مُقیم دَرگاهَم

چو ماهی‌اَم که بِیَفکَند موجْ بیرونَش
به غیرِ آب نباشد پناه و دِلْخواهَم

کجا رَوَم به سَرِ خویش؟ کِی دلی دارم؟
من و تَن و دلِ من، سایهٔ شَهَنْشاهَم

به توست بیخودی‌اَم، گر خَراب و سَرمَستَم
به توست آگَهیِ من، اگر من آگاهَم

نه دِلْرُبام تویی گَر مرا دلی باقی‌ست؟
نه کَهْرُبام تویی گَر مَثَل پَرِ کاهَم؟

نه از حَلاوتِ حَلْوایِ‌ بی‌حَدِ لب توست
که چون کُلیچه فُتاده کُنون در اَفْواهَم؟

زِ هر دو عالَمْ پَهْلویِ خود تَهی کردم
چو هی، نِشَسته به پَهْلویِ لامِ اللّهَم

زِ جاه و سَلْطَنت و سَروَری نَیَندیشَم
بس است دولَتِ عشقِ تو مَنْصِب و جاهَم

چو قُلْ هُوَ اللّهْ مَجموعْ غَرقِ تَنْزیهَم
نه چون مُشَبِّهیانْ سَرنگونِ اَشْباهَم

اگر تَتار غَمَت خشم و تُرکی‌یی آرَد
به عشق و صبر کَمَربَسته هَمچو خَرگاهَم

اگر چه کاهِل و بیگاه خیزِ قافله‌اَم
به سویِ توست سَفَرهایِ گاه و‌ بی‌گاهَم

بَرآ چو ماهِ تمام و تمام این تو بگو
که زیرِ عُقدهٔ هَجْرت بِمانْده چون ماهَم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.