هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از حالات روحی و عرفانی خود سخن می‌گوید. او از مستی معنوی و عشق به معشوق الهی صحبت می‌کند و از دردها و رنج‌های هجر و فرقت می‌نالد. شاعر از ساقی جان می‌خواهد که به او باده‌ای از عشق بدهد و از او می‌خواهد که به او سلام کند و از حالش بپرسد. او همچنین از کرم و لطف خود سخن می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که به او بپیوندند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۷۳۰

چه روز باشد کین جسم و رَسْم بِنْوَردیم
میانِ مَجْلِسِ جانْ حَلْقه حَلْقه می‌گَردیم

هَمی‌خوریم میِ جانْ به حَضرتِ سُلطان
چُنان که بی‌لب و ساغَر، نُخست می‌خوردیم

خَراب و مَست به ساقیِّ جان هَمی‌گوییم
بَرآر دست، که ما دست‌ها بَرآوَرْدیم

بیار نُقل که ما نَقل کرده‌ایم این سو
بیار بادهٔ اَحْمَر، که زار و رُخ زَردیم

بِکُن سلام که تَسلیمِ اِبْتِلایِ توایم
بِپُرس گرم، که اَفْسُردهٔ دَمِ سَردیم

جوابِمان دَهَد آن ساقی‌اَم که نوش خورید
که ما به نورفَشانی چو مَهْ جُوامَردیم

تو مُلْکْ کَدکُن وهَبْ لی بگو سُلَیمان‌وار
که ما به مَنْعِ عَطا، مور را نیازَردیم

زِ هَجْر و فُرقَتْ ما دَرد و غَم بَسی دیدیم
دَرآی در بَرِ ما، ما دَوایِ هر دَردیم

دل آر خَسته به خارِ جَفا و گُل بِسِتان
چه تُحْفه آری ما وَرْد را؟ که ما وَرْدیم

اگر زِ مونِس و جُفتانِ خود جُدا مانْدی
بیا که در کَرَم و حُسن لُطفْ ما فَردیم

اگر تو کار نکردیّ و مُفلِسی از خیر
بیا که کارِ چو تو صد هزار، ما کردیم

بیار اشکْ چو مُشتاق و گَرد را بِنْشان
که رویِ ماه نَبینیم تا دَرین گَردیم

خَمُش گِزاف مَیَنداز مُهره اَنْدَر طاس
به ما گُذار، که ما اوستادِ این نَردیم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.