هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، سرشار از مضامین عرفانی، فلسفی و غنایی است. شاعر با تصاویر شاعرانه و استعارات پیچیده، از بی‌ثمری زندگی، گذرایی عمر، دردهای عاشقانه و حیرت‌های وجودی سخن می‌گوید. مفاهیمی مانند ناامیدی، عشق، مرگ، طبیعت و جستجوی معنا در هستی در این شعر به چشم می‌خورد.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، استفاده از استعارات پیچیده و لحن غمگینانه این شعر، درک آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این شعر更适合 افرادی با تجربه زندگی بیشتر و درک بالاتر از مفاهیم انتزاعی.

غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکاربود
دست دعای ما همه برگ چنار بود

دفدیم مغزل فلک و سحر بافی‌اش
یک رفت وآمد نفسش پود وتار بود

خلقی به‌کارگاه جسد عرضه داد و رفت
ما و منی‌ که دود چراغ مزار بود

سیر بهار عمر نمودیم ازین چمن
با هر نفس وداع گلی یادگار بود

دلها سموم‌پرور افسون حیرتند
در زلف یار شانهٔ دندان مار بود

هرگل درتن بهار ‌چمن‌ساز حیرتیست
چشم‌ که باز شد که نه با او دچار بود

ما غافلان تظلم حرمان‌ کجا بریم
حسن آشکار و آینه در زنگبار بود

تکلیف هستی‌ام همه خواب بهار داشت
دیوار اوفتاده به سر سایه‌وار بود

تنها نه من ز درد دل افتاده‌ام به خاک
بر دوش‌ کوه نیز همین شیشه‌بار بود

عجزم به ناله شور قیامت بلندکرد
بر خود نچیدنم علم کوهسار بود

جز کلفت نظر نشد از دهر آشکار
افشاندم این ورق همه خطها غبار بود

جیبم به چاک داد جنون شکفتگی
دلتنگیم چو غنچه عجب جامه‌وار بود

پر دور گردماند ز غیرت غبار من
دست بریدهٔ که به دامان یار بود

جهدی نکردم و به فسردن ‌گذشت عمر
در پای همت آبله‌ام آ کار بود

بیدل به ما و تو چه رسد ناز آگهی
در عالمی که حسن هم آیینه‌دار بود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.