۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹۲

در ادبگاهی ‌که لب نامحرم تحریک بود
عافیت چون معنی عالی به دل نزدیک بود

مقصد خلق ازتب وتاب هوس موهوم ماند
پی غلط ‌کردند از بس جاده‌ها باریک بود

نفخ منعم ته شد از نم خوردن‌ کوس و دهل
باد و آب انفعالی در دماغ خیک بود

ناکجا غثیان نخندد بر دماغ اهل جاه
جام و صهبای تعین نیکدان و نیک بود

ساز نافهمیدگی‌کوک است‌،‌کو علم و چه فضل
هرکجا دیدیم بحث ترک با تاجیک بود

دل چه سازد جسم خاکی محرم رازش نخواست
آینه رو از که تابد خانه پُر تاریک بود

عشق ورزیدیم بیدل با خیالات هوس
این نفسها یکقلم از عالم تشکیک بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.