هوش مصنوعی:
این متن به توصیف سماع و تأثیرات روحانی و عرفانی آن میپردازد. سماع به عنوان وسیلهای برای ارتباط با عالم معنا و دریافت پیامهای پنهانی از دل توصیف شده است. در این متن، سماع باعث شکوفایی روح، آرامش دل و رهایی از غمها میشود. همچنین، به تأثیرات مثبت سماع بر جسم و جان اشاره شده و از آن به عنوان عاملی برای رسیدن به شادی و پیروزی یاد شده است. در نهایت، متن به اهمیت توجه به درون و جستجوی حقیقت در خود تأکید میکند.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۳۴
سَماع چیست؟ زِ پِنهانیانِ دل پیغام
دلِ غریب بِیابَد زِنامهشان آرام
شِکُفته گردد از این بادْ شاخهایِ خِرَد
گُشاده گردد ازین زَخْمه در وجود، مَسام
سَحَر رَسَد زِ نِدای خروسِ رُوحانی
ظَفَر رَسَد زِ صدایِ نَقارهٔ بَهرام
عَصیرِ جان به خُمِ جسم تیر میانداخت
چو دَف شَنید برآرَد کَفی نشانِ قِوام
حَلاوتی عَجَبی در بَدَن پدید آید
که از نِی و لبِ مُطرب، شِکَر رَسید به کام
هزار کَزْدُمِ غَم را کُنون بِبین کُشته
هزار دورِ فَرَح بین، میانِ ما بیجام
فُسونِ رُقْیَهٔ کَزْدُم نِویس، عید رَسید
که هست رُقیهٔ کَزْدُم به کویِ عشقْ مُدام
زِ هر طَرَف بِجَهَد بیقرارْ یعقوبی
که بویِ پیرهَن یوسُفی بیافت مَشام
چو جانِ ما زِنَفَخْتُست فیهِ مِنْ رُوْحی
رَوا بُوَد که نَفَخْتُشْ بُوَد شَراب و طَعام
چو حَشْرِ جُمله خَلایِق به نَفْخ خواهد بود
زِ ذوقِ زَمزَمه بِجْهَند مُردگان زِ مَنام
که خاک بر سَرِ جانِ کسی که اَفْسُردهست
اثر نگیرد از آن نَفْخ و کم بَوَد زَ اعْدام
تَن و دلی که بِنوشید از این رَحْیقِ حَلال
بر آتشِ غَمِ هِجرانْ حَرام گشت حَرام
جَمالِ صورتِ غَیبی زِ وَصْف بیرون است
هزار دیدهٔ روشنْ به وامْ خواه به وام
درونِ توست یکی مَهْ کَزْ آسْمان خورشید
نِدا همیکُندَش کِی مَنَت غُلامِ غُلام
زِ جَیبِ خویش بِجو مَهْ، چو موسیِ عِمْران
نِگَر به روزَنِ خویش و بگو سَلامْ سَلام
سَماعْ گرم کُن و خاطِرِ خَران کم جو
که جانِ جانِ سَماعیّ و رونَقِ اَیّام
زبانِ خود بِفُروشَم، هزار گوش خَرَم
که رفت بر سَرِ مِنْبَر خَطیبِ شَهْدْ کلام
دلِ غریب بِیابَد زِنامهشان آرام
شِکُفته گردد از این بادْ شاخهایِ خِرَد
گُشاده گردد ازین زَخْمه در وجود، مَسام
سَحَر رَسَد زِ نِدای خروسِ رُوحانی
ظَفَر رَسَد زِ صدایِ نَقارهٔ بَهرام
عَصیرِ جان به خُمِ جسم تیر میانداخت
چو دَف شَنید برآرَد کَفی نشانِ قِوام
حَلاوتی عَجَبی در بَدَن پدید آید
که از نِی و لبِ مُطرب، شِکَر رَسید به کام
هزار کَزْدُمِ غَم را کُنون بِبین کُشته
هزار دورِ فَرَح بین، میانِ ما بیجام
فُسونِ رُقْیَهٔ کَزْدُم نِویس، عید رَسید
که هست رُقیهٔ کَزْدُم به کویِ عشقْ مُدام
زِ هر طَرَف بِجَهَد بیقرارْ یعقوبی
که بویِ پیرهَن یوسُفی بیافت مَشام
چو جانِ ما زِنَفَخْتُست فیهِ مِنْ رُوْحی
رَوا بُوَد که نَفَخْتُشْ بُوَد شَراب و طَعام
چو حَشْرِ جُمله خَلایِق به نَفْخ خواهد بود
زِ ذوقِ زَمزَمه بِجْهَند مُردگان زِ مَنام
که خاک بر سَرِ جانِ کسی که اَفْسُردهست
اثر نگیرد از آن نَفْخ و کم بَوَد زَ اعْدام
تَن و دلی که بِنوشید از این رَحْیقِ حَلال
بر آتشِ غَمِ هِجرانْ حَرام گشت حَرام
جَمالِ صورتِ غَیبی زِ وَصْف بیرون است
هزار دیدهٔ روشنْ به وامْ خواه به وام
درونِ توست یکی مَهْ کَزْ آسْمان خورشید
نِدا همیکُندَش کِی مَنَت غُلامِ غُلام
زِ جَیبِ خویش بِجو مَهْ، چو موسیِ عِمْران
نِگَر به روزَنِ خویش و بگو سَلامْ سَلام
سَماعْ گرم کُن و خاطِرِ خَران کم جو
که جانِ جانِ سَماعیّ و رونَقِ اَیّام
زبانِ خود بِفُروشَم، هزار گوش خَرَم
که رفت بر سَرِ مِنْبَر خَطیبِ شَهْدْ کلام
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.