هوش مصنوعی: این شعر به مفاهیمی مانند گذرایی عمر، موهوم بودن هستی، عشق و رنج‌های آن، ناتوانی انسان در رسیدن به آرزوها، و حقیقت وجودی انسان می‌پردازد. شاعر از زندگی پررنگ ولی بی‌ثبات، عشق پرجفا، و ناتوانی انسان در برابر سرنوشت سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند معرفت، یقین و گمان، و جایگاه انسان در جهان اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و موهوم بودن هستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۱۷

به نظم عمرکه سر تا سرش روانی بود
خیال هستی موهوم سکته‌خوانی بود

چه رنگها که ندادم به بادپیمایی
بهار شمع در این انجمن خزانی بود

نیافت عشق جفاپیشه قابل ستمی
همیشه بسمل این تیغ امتحانی بود

هنوزآن پری ازسنگ فرق شیشه نداشت
که دل شررکده ی چشمک نهانی بود

به‌کام دل نگشودیم بال پروازی
چو رنگ‌، هستی ما گرد پرفشانی بود

پس از غبار شدن گشت اینقدر معلوم
که بار ما همه بر دوش ناتوانی بود

به خاک راه تو یکسان شدیم و منفعلیم
که سجده نیز درین راه سرگردانی بود

طراوت گل اظهار شبنمی می‌خواست
ز خجلت آب نگشتن چه زندگانی‌ بود

علم به هرزه‌درایی شدیم ازین غافل
که صد کتاب سخن محو بیزبانی بود

تلاش موج درتن بحر هیچ پیش نرفت
گهر دمیدن ما پاس بیکرانی بود

جهان ‌گذرگه آیینه است و ما نفسیم
تو هم چو ما نفسی باش اگر ‌توانی بود

فریب معرفتی خورده بود بیدل ما
چو وارسید یقینها همه‌ گمانی بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.