۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۴۷

اگر به عقل و کِفایَت پِیِ جُنون باشم
میانِ حَلْقهٔ عُشّاق ذوفُنون باشم

مَنَم به عشقْ سلیمان، زبانِ من آصِف
چرا بِبَستهٔ هر دارو و فُسون باشم

خَلیل وار نَپیچَم سَرِ خود از کعبه
مُقیمِ کعبه شَوَم، کعبه را سُتون باشم

هزار رُستَمِ دَستان به گَردِ ما نَرَسَد
به دستِ نَفْسِ مُخَنَّث چرا زَبون باشم؟

به دست گیرم آن ذوالْفَقارِ پُرخون را
شهیدِ عشقَم و اَنْدَر میانِ خون باشم

دَرین بِساط مَنَم عَنْدلَیبِ اَلرَّحْمان
مَجوی حَدّ و کِنارم، زِ حَد بُرون باشم

مرا به عشق بِپَروَرْد شَمسِ تبریزی
زِ رُوحِ قُدس، زِ کَرّوبیان فُزون باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.