هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، با زبانی نمادین و پر از تصاویر شاعرانه، به موضوعاتی همچون ناپایداری دنیا، عجز انسان در برابر تقدیر، انتظار و حسرت، و بی‌ثمری تلاش‌های بشری می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های فراوان، از گذر زمان، فرسودگی، و ناامیدی سخن می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که در این دنیای فانی، هیچ کاری جز تسلیم و رضا مفید نیست.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان نمادین و پیچیده‌ی شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

چشم تعظیم ازگران‌جانان این محفل مدار
کوفتن‌ گردد عصا کز سنگ برخیزد شرار

سیر این‌گلشن مآلش انفعال خرمی‌ست
عاقبت سر در شکست رنگ می‌دزدد بهار

هرچه می‌بالد علم بر دوش‌گرد عاجزی‌ست
نیستان شد عرصه از انگشتهای زینهار

از بنای چینی دل‌کیست بردارد شکست
ای فلک گر مردی این مو از خمیر ما برآر

نشئهٔ دور و تسلسل تاکه راگردد نصیب
جای ساغر ششجهت خمیازه می‌چیند خمار

دل ز ضبط یک نفس جمعیت کلّیش نیست
بحر ز افسون گهر تا کی ز خود گیرد کنار

عالم امکان تماشاخانهٔ آیینه است
هرچه می‌بینم به رنگ رفتهٔ خویشم دچار

با دل افتاده‌ست کار زندگی آگاه باش
آب را ناچار باید گشت درگوهر غبار

مرزبان یأس امشب نام فرهاد که بود
کز گرانی شد صدا نقش نگین‌ کوهسار

بوی ‌پیراهن به حسرت کرد خلقی را مثل
می‌کشد یک دیدهٔ یعقوب چندین انتظار

از نفس سعی جنون ناقصم فهمیدنی‌ست
صد گریبان می‌درم اما همین یک رشته‌وار

می‌کشم تا قامت پیری‌ست بار هرچه هست
گو فلک دوش خم خود نیز بر دوشم گذار

بوریای فقرم آخر شهرهٔ آفاق شد
هر سر موی من اینجا چون نفس شد نی‌سوار

زحمت فکر درودن تا کی ای کشت امل
پرکهن شد ریشه اکنون ‌گردن دیگر برآر

بیدل از علم و عمل‌گر مدعا جمعیت است
هیچ کاری غیر بیکاری نمی‌آید به‌کار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.