هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، شاعر سبک هندی، سرشار از تصاویر پیچیده و استعارههای غنی است. شاعر از عشق، حیرت، عجز و ناتوانی در بیان احساسات سخن میگوید. او از آیینه به عنوان نمادی از راستی و عجز یاد میکند و به ناتوانی زبان در توصیف جلوه معشوق اشاره دارد. همچنین، از مفاهیمی مانند مروت، ادب، و هشدار درباره خطرات پنهان سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق عرفانی، استعارههای پیچیده و زبان ادبی سنگین، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و سبک هندی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۶۹۳
نکرد ضبط نفس راز وحشتم مستور
چو بویگل شدم آخر به خاموشی مشهور
ز جلوهٔ تو چهگوید زبان حیرت من
که هست جوهر آیینه درسخن معذور
به یاد لعل تو شیرازه میتوان بستن
چو غنچه دفتر خمیازه برلب مخمور
سر بریده نجوشد چرا ز پیکر شمع
به محفل تو که آیینه میدهد منصور
اگر رهی به ادبگاه درد دل میبرد
شکست شیشهٔ ما محتسب نداشت ضرور
ز ننگ زاهد ما بگذر ای برودت طبع
به حق ریش دوشاخی که نیست کم ز سمور
خلاف قاعدهٔ اصل آفتانگیزست
حذر کنید ز آبی که سرکشد ز تنور
به عالمیکه زند موج شعله مجمر دل
ز چشمک شرری بیش نیست آتش طور
ز صبح و شبنم این باغ چشم فیض مدار
مجو طراوت عیش از چکیدن ناسور
مروت است نگهبان عاجزان ورنه
کسی دیت ننماید طلب ز کشتن مور
غبار ذرگی آیینهدار منفعلیست
چه ممکن است فلک گشتنم کند معذور
منی به جلوه رساندم که در تویی گم شد
نداشت آینهٔ عجز بیش از این مقدور
به جام خندهٔگل مست عشرتی بیدل
نرفتهای به خیال تبسم لبگور
چو بویگل شدم آخر به خاموشی مشهور
ز جلوهٔ تو چهگوید زبان حیرت من
که هست جوهر آیینه درسخن معذور
به یاد لعل تو شیرازه میتوان بستن
چو غنچه دفتر خمیازه برلب مخمور
سر بریده نجوشد چرا ز پیکر شمع
به محفل تو که آیینه میدهد منصور
اگر رهی به ادبگاه درد دل میبرد
شکست شیشهٔ ما محتسب نداشت ضرور
ز ننگ زاهد ما بگذر ای برودت طبع
به حق ریش دوشاخی که نیست کم ز سمور
خلاف قاعدهٔ اصل آفتانگیزست
حذر کنید ز آبی که سرکشد ز تنور
به عالمیکه زند موج شعله مجمر دل
ز چشمک شرری بیش نیست آتش طور
ز صبح و شبنم این باغ چشم فیض مدار
مجو طراوت عیش از چکیدن ناسور
مروت است نگهبان عاجزان ورنه
کسی دیت ننماید طلب ز کشتن مور
غبار ذرگی آیینهدار منفعلیست
چه ممکن است فلک گشتنم کند معذور
منی به جلوه رساندم که در تویی گم شد
نداشت آینهٔ عجز بیش از این مقدور
به جام خندهٔگل مست عشرتی بیدل
نرفتهای به خیال تبسم لبگور
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.