۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۱۹

بسکه از شادابی خطت شد این‌گلزار سبز
خاک می‌گردد چو ابر از سایهٔ دیوار سبز

زبن هوا گر دانهٔ تسبیح‌ گیرد آب و رنگ
می‌شود چون ریشه‌های تاکش آخر تار سبز

می‌نماید بی‌نسیم مقدم جان‌پرورت
سبزهٔ این باغ‌، چون رگ‌، بر تن بیمار سبز

نخل عجزم‌، آبیارم التفاتی بیش نیست
می‌توان‌کردن مرا از نرمی گفتار سبز

خرمی در طینت مردم به قدر غفلتست
دارد این آیینه‌ها را شوخی زنگار سبز

جزوها را تابع‌ کیفیت‌ کل بودنست
سنگ ‌هم در شیشه می‌غلتد چو شدکهسار سبز

صورت خاکیم و دام اعتباری چیده‌ایم
ریشهٔ ما را دمیدن می‌کند ناچار سبز

بهرهٔ تحقیق از تقلید بردن مشکلست
خضر نتوان شد،‌کنی‌ گر جامه و دستار سبز

ساز و برگ عشرت از بار تعلق رستن است
سرو را آزادگیها دارد این مقدار سبز

چون خط پرگار هستی حلقه درگوشم‌کشید
کرد آخر گرد خود گردیدنم زنار سبز

عالمی را دستگاه از مرگ غافل کرده است
بنگ دارد هرچه می‌بینی در این‌ گلزار سبز

عارضش‌از سایهٔ‌گیسو به خط غلتیده است
برگ گل‌کم می‌شود بیدل به زهرمار سبز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.