هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، با استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده، به موضوعاتی مانند ناپایداری زندگی، رنج‌های بشری، بی‌ثباتی عشق، و ضعف انسان در برابر تقدیر می‌پردازد. شاعر از مغز به عنوان نماد عقل و درک استفاده می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این عنصر در برابر مشکلات و رنج‌ها ناتوان است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۱۷۲۲

عمری خیال پخت سر گیر و دار مغز
زین جوز پوچ هیچ نشد آشکار مغز

در ستر حال‌ کسوت فقری ضرورت است
پیدا کند ز پوست مگر پرده‌دار مغز

زهر است الفت از نگه چشم خشمناک
بادام تلخ را ندهد اعتبار مغز

مخموری می آفت‌، نقدی‌ست‌هوش دار
کز سرگرانیت نشود سنگسار مغز

سرمایهٔ طبیعت بی‌درد کینه است
نتوان ز سنگ یافت به غیر از شرار مغز

سختی کشند چرب‌سرشتان روزگار
از زخم سنگ چاره ندارد چهار مغز

دون‌همتی ‌که ساخت ز معنی به لفظ پوچ
چون سگ بر استخوان نکند اختیار مغز

درخورد عرض جوهر هر چیز موقعی است
در استخوان‌ گو چه فروشد عیار مغز

اسرار در طبیعت کم‌ظرف آفت است
از استخوان بسته برآرد دمار مغز

منعم همان ز پهلوی جا هست تازه‌رو
تاگوشت فربه است بود شیرخوار مغز

از بس به ذوق آتش عشقت‌ گداختیم
شد استخوان ما همه تن شمع‌وار مغز

در هر سری‌ که شور هوای تو جاکند
مانند بوی غنچه نگیرد قرار مغز

بیدل ز بس ضعیف مزاجیم همچو نی
از استخوان ما نشود آشکار مغز
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.