هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و شیدایی به معشوق خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که به دلیل این عشق، از جان خود بیزار شده است. او به گرد معشوق خود می‌گردد و خود را در کارگاه زیبایی او می‌بیند. شاعر از شمس تبریزی به عنوان منبع شفای روح بیمار خود یاد می‌کند و آرزو می‌کند که حجاب غفلت و خواب را از بین ببرد تا به حقیقت دست یابد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۵۶

تا به جانْ مَستِ عشقِ آن یارم
سَردِهِ باده‌های اَنْوارم

هر دَمی گَر نه جانِ نو دَهَدَم
ای دل از جانِ خویش بیزارم

گِردِ آن مَهْ چو چَرخْ می‌گردم
پس دِگَر چیست در زمین کارم؟

بر سَرِ کارگاهٔ خوبی بود
سوزَنَش کرده است چون تارم

سوزَنَم چَنگ شُد از او در تار
تا به آوازِ زیرْ می‌زارم

تا من این کارگاهِ عالَم را
کو حِجابِ حَق است، بَردارم

تا بِسوزم حِجابِ غَفْلَت و خواب
ز آتَشِ چَشم‌هایِ بیدارم

تا بیابَم زِ شَمسِ تبریزی
صِحَّت این ضَمیرِ بیمارم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.