هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، شاعر فارسیزبان، با بیانی نمادین و عرفانی، مخاطب را از وابستگی به دنیای فانی و امور موهوم برحذر میدارد. شاعر تأکید میکند که نباید دل به دنیای بیثبات بست، تعلقهای بیحاصل را پرورش داد، یا وقت خود را با انتظارهای بیهوده تلف کرد. او از عشق حقیقی، تواضع، و پرهیز از غرور و تکبر سخن میگوید و توصیه میکند که دانش و حکمت را با نادانان تقسیم نکنیم. در نهایت، شعر بر رهایی از تعلقات دنیوی و تمرکز بر امور معنوی تأکید دارد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. سن 16 سال به بالا معمولاً دورانی است که افراد شروع به درک مفاهیم انتزاعی و تفکر انتقادی میکنند، بنابراین مناسبترین گروه سنی برای این متن محسوب میشوند.
غزل شمارهٔ ۱۷۳۳
به دل ز مقصد موهوم خار خار مریز
در امید مزن خون انتظار مریز
مبند دل به هوای جهان بیحاصاا
ز جهل، تخم تعلق به شورهزار مریز
به یک دو اشک، غم ماتمکه خواهی داشت
گل چراغ فضولی به هر مزار مریز
حدیث عشق سزاوار گوش زاهد نیست
زلال آبگهر در دهان مار مریز
به عرض بیخردان جوهرکلام مبر
به سنگ و خشت دم تیغ آبدار مریز
به تردماغی کروفر از حیا مگذر
ز اوج ناز به پستی چو آبشار مریز
ز آفتاب قیامت اگر خبر داری
به فرق بیکلهان سایهکن، غبار مریز
خجالت است شکفتن به عالم اوهام
در آن چمنکه نهای رنگ این بهار مریز
خراب گردش آن چشم نشئهپرور باش
به ساغر دگر آب رخ خمار مریز
اگرچه جرأت اهل نیاز بیادبی است
زشرم آب شو و جز به پای یار مریز
به هرچه نازکنی انفعال همت توست
غبار ناشده در چشم انتظار مریز
به هر بنا که رسد دست طاقتت بیدل
به غیر ریختن رنگ اختیار مریز
در امید مزن خون انتظار مریز
مبند دل به هوای جهان بیحاصاا
ز جهل، تخم تعلق به شورهزار مریز
به یک دو اشک، غم ماتمکه خواهی داشت
گل چراغ فضولی به هر مزار مریز
حدیث عشق سزاوار گوش زاهد نیست
زلال آبگهر در دهان مار مریز
به عرض بیخردان جوهرکلام مبر
به سنگ و خشت دم تیغ آبدار مریز
به تردماغی کروفر از حیا مگذر
ز اوج ناز به پستی چو آبشار مریز
ز آفتاب قیامت اگر خبر داری
به فرق بیکلهان سایهکن، غبار مریز
خجالت است شکفتن به عالم اوهام
در آن چمنکه نهای رنگ این بهار مریز
خراب گردش آن چشم نشئهپرور باش
به ساغر دگر آب رخ خمار مریز
اگرچه جرأت اهل نیاز بیادبی است
زشرم آب شو و جز به پای یار مریز
به هرچه نازکنی انفعال همت توست
غبار ناشده در چشم انتظار مریز
به هر بنا که رسد دست طاقتت بیدل
به غیر ریختن رنگ اختیار مریز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.