۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶۰

به خدایی که در اَزَل بوده‌ست
حَیّ و دانا و قادرِ قَیّوم

نورِ او شمع‌هایِ عشق فُروخت
تا بِشُد صد هزار سَر مَعْلوم

از یکی حُکمِ او جهان پُر شُد
عاشق و عشق و حاکِم و مَحْکوم

در طِلِسماتِ شَمسِ تبریزی
گشت گنجِ عَجایِبَش مَکْتوم

که از آن دَم که تو سَفَر کردی
از حَلاوت جُدا شُدیم چو موم

همه شب هَمچو شمع می­سوزیم
ز آتَشَش جُفت وزَانْگَبینْ مَحْروم

در فِراقِ جَمالِ او ما را
جسمِ ویران و جانْ دَرو چون بوم

آن عِنان را بدین طَرَف بَرتاب
زَفْت کن پیلِ عیش را خُرطوم

بی‌حُضورَت سَماعْ نیست حَلال
هَمچو شیطان طَرَب شُده مَرجوم

یک غَزَل بی‌­تو هیچ گفته نشُد
تا رَسید آن مُشَرَّفه‌یْ مَفْهوم

پَس به ذوقِ سَماعِ نامهٔ تو
غَزَلی پنج شش بِشُد مَنْظوم

شَامِ ما از تو صُبحِ روشن باد
ای به تو فَخْرِ شام و اَرْمَن و روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.