۳۰۴ بار خوانده شده
بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش
به رنگ رفته نوشتم براتگلزارش
به آسمان مژهٔ من فرو نمیآید
بلند ساختهٔ حیرتیست دیوارش
رهایی ازکف صیاد عشق ممکن نیست
کمند جای نفس میکشدگرفتارش
به خاک خفتهٔ دام تواضع خلقم
چو سجدهایکه فتد راه در جبین زارش
به وضع خلق برآیا ز دهرگوشهگزین
گهر سریستکه دربا نمیکشد بارش
ز شیخ مغز حقیقت مجوکه همچو حباب
سری ندارد اگر واکنند دستارش
ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام
به راه خفته به پا میکنند بیدارش
چو شمع بلبل ا:ن باغ بسکه عجز نماست
شکستن پر رنگ است سعی منقارش
خرام یار ز عمر ابد نشان دارد
در آب خضر نشستهستگرد رفتارش
ادب ز شرم نگه آب میشود ورنه
شنیدهایم که بیپرده است دیدارش
ره جنونکدهٔ دل گرفتهای بیدل
به پا چو آبله نتوان نمود هموارش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به رنگ رفته نوشتم براتگلزارش
به آسمان مژهٔ من فرو نمیآید
بلند ساختهٔ حیرتیست دیوارش
رهایی ازکف صیاد عشق ممکن نیست
کمند جای نفس میکشدگرفتارش
به خاک خفتهٔ دام تواضع خلقم
چو سجدهایکه فتد راه در جبین زارش
به وضع خلق برآیا ز دهرگوشهگزین
گهر سریستکه دربا نمیکشد بارش
ز شیخ مغز حقیقت مجوکه همچو حباب
سری ندارد اگر واکنند دستارش
ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام
به راه خفته به پا میکنند بیدارش
چو شمع بلبل ا:ن باغ بسکه عجز نماست
شکستن پر رنگ است سعی منقارش
خرام یار ز عمر ابد نشان دارد
در آب خضر نشستهستگرد رفتارش
ادب ز شرم نگه آب میشود ورنه
شنیدهایم که بیپرده است دیدارش
ره جنونکدهٔ دل گرفتهای بیدل
به پا چو آبله نتوان نمود هموارش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.