هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند رقص، جنون، عشق، و رهایی میپردازد. شاعر از تصاویر شاعرانه مانند اشک، باد، و شرار برای بیان احساسات عمیق و گاه آشفته خود استفاده میکند. مفاهیمی مانند جدایی از خود، طرب، و اضطراب نیز در متن به چشم میخورند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق و انتزاعی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی تصاویر و مفاهیم مانند جنون و اضطراب ممکن است برای سنین پایین سنگین یا نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۱۸۴۳
گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص
چنین که داد ندانم به یاد مستان رقص
شرار خرمن جمعیت است خود سریت
غبار را چو نفس میکند پریشان رقص
اگر ز بزم جنون ساغرت به چنگ افتد
چو گرد باد توان کرد در بیابان رقص
طرب کجاست درین محفل ای خیال پرست
که نغمه غلغلهٔ محشر است و توفان رقص
درین ستمکده گویی دگر نمیباشد
سر بریدهٔ ما میکند به میدان رقص
ز اضطراب دل، اهل زمانه بی خبرند
بود تپیدن بسمل به پیش طفلان رقص
فضولی آینهٔ دستگاه کم ظرفیست
به روی بحر کند قطره وقت باران رقص
ز خود تهی شو و شور جنون تماشا کن
به کام دل نکند ناله بی نیستان رقص
گشاد بال درین تنگنا خجالت داشت
شرار ما به دل سنگ کرد پنهان رقص
نفس به ذوق رهایی است پر فشان خیال
و گر نه کس نکند در شکنج زندان رقص
مگر به باد فروشد غبار ما ورنه
ز خاک راست نیاید به هیچ عنوان رقص
مکن تغافل اگر فرصت نگاهی هست
شرار کاغذ ما کرده است سامان رقص
به اعتماد نفس اینقدر چه مینازی
به اشک صرفه ندارد به دوش مژگان رقص
به این ترانه صدای سپند میبالد
که تا ز خود نتوان رست نیست امکان رقص
تپش ز موج گهر گل نمیکند بیدل
نکرد اشک من آخر به چشم حیران رقص
چنین که داد ندانم به یاد مستان رقص
شرار خرمن جمعیت است خود سریت
غبار را چو نفس میکند پریشان رقص
اگر ز بزم جنون ساغرت به چنگ افتد
چو گرد باد توان کرد در بیابان رقص
طرب کجاست درین محفل ای خیال پرست
که نغمه غلغلهٔ محشر است و توفان رقص
درین ستمکده گویی دگر نمیباشد
سر بریدهٔ ما میکند به میدان رقص
ز اضطراب دل، اهل زمانه بی خبرند
بود تپیدن بسمل به پیش طفلان رقص
فضولی آینهٔ دستگاه کم ظرفیست
به روی بحر کند قطره وقت باران رقص
ز خود تهی شو و شور جنون تماشا کن
به کام دل نکند ناله بی نیستان رقص
گشاد بال درین تنگنا خجالت داشت
شرار ما به دل سنگ کرد پنهان رقص
نفس به ذوق رهایی است پر فشان خیال
و گر نه کس نکند در شکنج زندان رقص
مگر به باد فروشد غبار ما ورنه
ز خاک راست نیاید به هیچ عنوان رقص
مکن تغافل اگر فرصت نگاهی هست
شرار کاغذ ما کرده است سامان رقص
به اعتماد نفس اینقدر چه مینازی
به اشک صرفه ندارد به دوش مژگان رقص
به این ترانه صدای سپند میبالد
که تا ز خود نتوان رست نیست امکان رقص
تپش ز موج گهر گل نمیکند بیدل
نکرد اشک من آخر به چشم حیران رقص
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.