هوش مصنوعی:
این متن به موضوع حرص و طمع انسانها پرداخته و تأثیرات منفی آن بر زندگی فردی و اجتماعی را بیان میکند. شاعر با استفاده از تصاویر و استعارههای مختلف، نشان میدهد که حرص چگونه آبرو، آرامش و روابط انسانی را نابود میکند و در نهایت به پوچی و نابودی میانجامد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق اخلاقی و اجتماعی مطرح شده در این متن نیاز به درک و تجربهی کافی از زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۸۴۲
از قناعت خاک باید کرد در انبان حرص
آبرو تا کی شود صرف خمیر نان حرص
هیچ دشتی نیست کز ریگ روان باشد تهی
بر نمیآید حساب از ریزش دندان حرص
هر طرف مژگان گشایی عالم خمیازه است
از زمین تاآسمان چاک است در دامان حرص
دعوت فغفور ماتمخانه کرد آفاق را
موکشی زایل نشد ازکاسههای خوان حرص
ای حریصان رحم بر احوال یکدیگر کنید
آب شد سعی نفس جان شما و جان حرص
تا به کی باشد کسی سودایی سود و زیان
تخته میگردد به یک خشت لحد دکان حرص
عالمی اسباب بر هم چید و زین دریا گذشت
تا نفس داری تو هم پل بند از سامان حرص
خاک هم از شوخی ابرام دام آسوده نیست
از تصنع کیست پوشد چشم بیمژگان حرص
تا نبندی سنگ بر دل از تقاضای طلب
معنی دل چیست نتوان یافت در دیوان حرص
گه غم یعقوب وگه ناز زلیخا میکشیم
یوسف ما را که افکند آه در زندان حرص
مردگان را نیز سودای قیامت در سر است
زنده میدارد جهانی را همین احسان حرص
خواه برگنج قناعت خواه در قصر غنا
روزکی چند است بیدل هرکسی مهمان حرص
آبرو تا کی شود صرف خمیر نان حرص
هیچ دشتی نیست کز ریگ روان باشد تهی
بر نمیآید حساب از ریزش دندان حرص
هر طرف مژگان گشایی عالم خمیازه است
از زمین تاآسمان چاک است در دامان حرص
دعوت فغفور ماتمخانه کرد آفاق را
موکشی زایل نشد ازکاسههای خوان حرص
ای حریصان رحم بر احوال یکدیگر کنید
آب شد سعی نفس جان شما و جان حرص
تا به کی باشد کسی سودایی سود و زیان
تخته میگردد به یک خشت لحد دکان حرص
عالمی اسباب بر هم چید و زین دریا گذشت
تا نفس داری تو هم پل بند از سامان حرص
خاک هم از شوخی ابرام دام آسوده نیست
از تصنع کیست پوشد چشم بیمژگان حرص
تا نبندی سنگ بر دل از تقاضای طلب
معنی دل چیست نتوان یافت در دیوان حرص
گه غم یعقوب وگه ناز زلیخا میکشیم
یوسف ما را که افکند آه در زندان حرص
مردگان را نیز سودای قیامت در سر است
زنده میدارد جهانی را همین احسان حرص
خواه برگنج قناعت خواه در قصر غنا
روزکی چند است بیدل هرکسی مهمان حرص
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.