۴۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶۸

چند قَبا بر قَدِ دل دوختم
چند چراغِ خِرَد افْروختم

پیرِ فَلَک را که قَراریش نیست
گَردشِ بَسْ بواْلعَجَب آموختم

گنجِ کَرَم آمد مِهْمانِ من
وامِ فَقیران زِ کَرَم توختم

حاصل ازین سه سُخَنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم

بر مَثَلِ شمعَم منْ پاک‌باز
ریختم آن دَخْل که اَنْدوختم

بس که بَسی نُکتهٔ عیسیِّ جان
در دل و در گوشِ خَر اِسْپوختم

بس که اِذا تَمَّ دَنا َنقْصُهُ
تا بِنَگوید صَنَمِ شوخْ تَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.