هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، شاعر فارسی‌زبان، بیانگر حالات روحی شاعر در مواجهه با ناکامی‌ها، تشنگی معنوی و عشق نافرجام است. شاعر از خشک‌شدن منابع امید و تسلی (مانند باده، آبله در پا، زبان، و دریا) سخن می‌گوید و به بی‌تأثیری اشک‌ها و تلاش‌هایش اشاره می‌کند. در نهایت، او به شفاعت عرق شرم و رحمت الهی امید بسته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و روان‌شناختی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادهای پیچیده و زبان ادبی بالا ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۹۷

مغز شد در سر پر شور من از سودا خشک
باده چون آب‌گهرگشت درین مینا خشک

تشنه‌لب بس که دویدم به بیابان جنون
گشت چون ریگ روان آبله‌ام در پا خشک

کام امید چسان جام تسلی‌گیرد
که‌کرم تشنه سوال است و زبان ما خشک

به تغافل ز هوس یک مژه دامن چیدن
برد چون پرتو خورشیدم ازین دریا خشک

اشک شمعیم که از خجلت بی‌تاثیری
می‌شود قطرهٔ ما تا به چکیدنها خشک

گرم جوشست نفس ساغر شوقی دریاب
نشئه مفتست مبادا شود این صهبا خشک

منع آشوب هوسها نشود عزلت ما
سعی افسردن گوهر نکند دریا خشک

تشنه‌کامی‌ گل بی‌صرفگیی اسرار است
تا خموش است نگردد جگر مینا خشک

نم اشکی نچکید ازمژه ی غفلت ما
خون یاقوت شد آخر به رگ خارا خشک

اشک مجنون چقدر خوش قلم تردستی‌ست
سطری از جاده ندیدیم درین صحرا خشک

نیست غیر از عرق شرم شفاعتگر ما
یارب این چشمهٔ رحمت نکنی فردا خشک

حیرت از ما نبرد هول قیامت بیدل
آب آیینه نسازد اثر گرما خشک
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.