هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و غنایی، به موضوعاتی مانند عشق، رنج، صبر، حیرت و رهایی از تعلقات دنیوی می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند سنگ گوهر، دریا، شمع و خون بسمل، حالات درونی خود را بیان می‌کند. او از عشق و رسوایی، مستوری و زیبایی سخن می‌گوید و به مفاهیمی مانند رهایی از خود و وحدت با حق اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان بالای 16 سال دیده می‌شود. همچنین، برخی از اشارات مانند 'رسوایی و عشق' یا 'خون بسمل' ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۱۷

سنگی چو گوهر، بستیم بر دل
از صبـر دیدیم در بحــر ســاحل

رحمت گشوده‌ست آغوش حاجات
درهاست اینجا مشتاق سایل

چون شمع ما را با عجز نازیست
سر بر هواییم تا پاست درگل

رسوایی و عشق‌، مستوری و حسن
مجنون و صحرا، لیلی و محمل

نی دهر بالید، نی خلق جوشید
چندانکه جستیم دل بود در دل

بی‌پا روانی‌، بی‌پر پریدن
این باغ رنگیست از خون بسمل

هر جا دمد صبح شبنم‌کمین است
چشمی به نم‌گیر، ای خنده مایل

گر مرد جاهی جا گرم‌ کم‌ کن
خواهد عرق‌کرد رخشت به منزل

چون سایه هر چند بر خاک سودیم
خط جبینها کم‌ گشت زایل

یکسر چو تمثال حیران خویشم
با غیرکس نیست اینجا مقابل

شخص حبابم از ما چه آید
ضبط نفس هم اینجاست مشکل

ما و من خلق هذیان نوایی‌ست
از حق مپرسید مست است باطل

چون اشک رنگی بستیم آخر
خونها غرق شد از شرم قاتل

گفتم چه سازم با ربط هستی
آزاد طبعان گفتند بگسل

نی مطلبی بود، نی مدعایی
ما را به هر رنگ‌کردند بیدل
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.