هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از حیرت، شوق، جنون عشق و وابستگی خود به معشوق سخن می‌گوید و خود را در برابر جمال معشوق ناچیز می‌شمارد. او از فنا و بقا، زمین معرفت و وصال معشوق می‌گوید و در نهایت، خود را سودایی وصال معشوق می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۵۸

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام
به حیرتم‌ که چها می‌کند خیال توام

مزاج شوقم از آب وگل تسلی نیست
جنون سرشته غبار رم غزال توام

کلاه گوشهٔ پروازم آسمان سایی‌ست
ز بس چو آرزوی خود شکسته بال توام

بس است حلقهٔ ‌گوشم خم سجود نیاز
اگر به چرخ برآیم همان هلال توام

ز امتیاز فنا و بقا نمی‌دانم
جز اینکه ذرهٔ خورشید بی زوال توام

زمانه‌گر نشناسد مرا به این شادم
که من هم آینهٔ حسن بی مثال توام

سپند من به فسردن چرا نه نازکند
نفس گداختهٔ جستجوی خال توام

مباد هیچکس آفت نصیب همچشمی
حنا گداخت که من نیز پایمال توام

به چشم تر نتوان شبنم بهار تو شد
عرق فروش گلستان انفعال توام

به خود نمی‌رسم از فکر ناقصی‌که مراست
زهی هوس که در اندیشهٔ کمال توام

خیال وحشت و آرام حیرت‌ست اینجا
چه آشیان و چه پرواز زیر بال توام

خبر ز خویش ندارم جز اینکه روزی چند
نگاه شوق تو بودم‌کنون خیال توام

زمین معرفت از ریشهٔ دویی پاک است
چرا زخویش نیایم برون نهال توام

ز شرم بیدلی خود گداختم بیدل
دلی ندارم و سودایی وصال توام
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.