هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره بی‌خودی، عشق، هستی و عدم است. شاعر از گم‌گشتگی در عالم هستی، بی‌قراری، فقر معنوی و عشق الهی سخن می‌گوید و خود را در برابر جمال بی‌نشان حق، فنا شده می‌بیند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، نیاز به درک و شناخت کافی از ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی دارد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و استعاری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۰۱

تا کجا بوس کف پایت شود ارزانی‌ام
همچو موج آواره می‌گردد خط پیشانی‌ام

بال و پر گم کرده‌ام در آشیان بیخودی
چون دماغ عندلیب از بوی گل توفانی‌ام

در عدم هم داشت استغنای حسن بی نشان
چون شرار سنگ داغ چشمکی پنهانی‌ام

عالمی گم کرده‌ام در گرد تکرار نفس
نسخه‌ها بر باد داد این یک ورق گردانی‌ام

چار سوی دهر جنس جلوه‌ها بسیار داشت
تخته شد هر جا دکانی بود از حیرانی‌ام

شبههٔ هستی به چندین رنگ داغم می‌کند
وانما تا کیستم جز خاک اگر می‌دانی‌ام

هیچ کس یارب گرفتار کمال خود مباد
چون گهر بر سر فتاد از شش جهت غلتانی‌ام

دامن تشریف اقبال نگه کوتاه نیست
نه فلک پوشد قبا گر یک مژه پوشانی‌ام

فقرم از تشویش چندین آرزوها باز داشت
بی تکلف هیچ گنجی نیست در ویرانی‌ام

داشتم با خار خار طبع مجنون نسبتی
بر سر راهی که لیلی پا نهد بنشانی‌ام

جان فدای خنجر نازی که در اندیشه‌اش
هر کجا باشم شهیدم‌، بسملم‌، قربانی‌ام

هیچ کس نشکافت بیدل پردهٔ تحقیق من
چون فلک پوشیده چشم عالم عریانی‌ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.