هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، شاعر صوفیمسلک، بیانگر مفاهیم عرفانی مانند جستجوی معنویت، رهایی از تعلقات دنیوی، و کشف حقیقت درون است. شاعر از تجربیات خود در مسیر سلوک عرفانی میگوید، از جمله رسیدن به بینیازی، تسلیم در برابر خداوند، و درک ناتوانی انسان در برابر عظمت هستی. او از یأس و امید، سعادت و شوربختی، و گمگشتی در خود سخن میگوید و در نهایت به آرامش و شناخت خویشتن میرسد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۰۳۳
آرزو بیتاب شد ساز بیانی یافتم
چون جرس در دل تپیدنها فغانی یافتم
خاک را نفی خود اثبات چمنها کردن است
آنقدر مردم به راه او که جانی یافتم
بینیازی در کمین سجدهٔ تسلیم بود
تا زمین آیینه گردید آسمانی یافتم
کوشش غواص دل صد رنگ گوهر میکشد
غوطه در جیب نفس خوردم جهانی یافتم
دستگاه جهد فهمیدم دلیل امن نیست
بال و پر در هم شکستم آشیانی یافتم
جلوهها بی پرده و سعی تماشا نارسا
هر دو عالم را نگاه ناتوانی یافتم
وحشت عمر از کمین قامت خم جوش زد
تیر شد ساز نفس تا من کمانی یافتم
یأس چون امید در راه تو بیسامان نبود
آرزوی رفته را هم کاروانی یافتم
چون هما برقسمت منحوس من باید گریست
شد سعادتها ضمان تا استخوانی یافتم
همچو آن آیینه کز تمثال میبازد صفا
گم شدم در خویش از هر کس نشانی یافتم
چول سحر زین جنس موهومی که خجلت عرض اوست
گر همه دامن ز خود چیدم دکانی یافتم
زندگانی هرزه تا ز عرصهٔ تشویش بود
بیدل از قطع نفس ضبط عنانی یافتم
چون جرس در دل تپیدنها فغانی یافتم
خاک را نفی خود اثبات چمنها کردن است
آنقدر مردم به راه او که جانی یافتم
بینیازی در کمین سجدهٔ تسلیم بود
تا زمین آیینه گردید آسمانی یافتم
کوشش غواص دل صد رنگ گوهر میکشد
غوطه در جیب نفس خوردم جهانی یافتم
دستگاه جهد فهمیدم دلیل امن نیست
بال و پر در هم شکستم آشیانی یافتم
جلوهها بی پرده و سعی تماشا نارسا
هر دو عالم را نگاه ناتوانی یافتم
وحشت عمر از کمین قامت خم جوش زد
تیر شد ساز نفس تا من کمانی یافتم
یأس چون امید در راه تو بیسامان نبود
آرزوی رفته را هم کاروانی یافتم
چون هما برقسمت منحوس من باید گریست
شد سعادتها ضمان تا استخوانی یافتم
همچو آن آیینه کز تمثال میبازد صفا
گم شدم در خویش از هر کس نشانی یافتم
چول سحر زین جنس موهومی که خجلت عرض اوست
گر همه دامن ز خود چیدم دکانی یافتم
زندگانی هرزه تا ز عرصهٔ تشویش بود
بیدل از قطع نفس ضبط عنانی یافتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.