هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از بیدل دهلوی، به مفاهیمی مانند جدایی از خود، سفر درونی، تحیر و شناخت وجودی می‌پردازد. شاعر از رهایی از تعلقات دنیوی، جستجوی حقیقت در آینه‌ی درون، و رسیدن به عدم (فنا) سخن می‌گوید. او با تصاویری مانند آتش، شمع، و طاووس، مفاهیم عرفانی را به زیبایی بیان می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربه‌ی زندگی برای فهم بهتر دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۳۵

به دل‌ گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
نفس تا خانهٔ آیینه روشن کرد من رفتم

شرار کاغذم از بی‌دماغیها چه می‌پرسی
همه گر یک قدم رفتم به خویش آتش‌فکن رفتم

ز باغ امتیاز آیینه‌گل چیدن نمی‌داند
تحیر خلوت‌آرا بود اگر در انجمن رفتم

زدل بیرون نجستم چون خیال از آسمان تازی
نیفتادم به غربت هر قدر دور از وطن رفتم

تحیر شد دلیلم در سواد دشت آگاهی
همان تار نگاهم جاده بود آنجا که من رفتم

ز بس وحشت ‌کمین الفت اسباب امکانم
کسی با خویش اگرپرد‌اخت من از خویشتن رفتم

چو شمعم مانع‌ وحشت نشد بی‌دست و پاییها
به لغزشهای اشک آخر برون زین انجمن رفتم

به آگاهی ندیدم صرفهٔ تدبیر عریانی
ز غفلت چشم پوشیدم به فکر پیرهن رفتم

هجوم ضعف برد از یادم امید توانایی
نشستم آنقدر بر خاک کز برخاستن رفتم

پر طاووس دارد محمل پرواز مشتاقان
به یادت هر کجا رفتم به سامان چمن رفتم

ادا فهم رموز غیب بودن دقتی دارد
عدم شد جیب فطرت تا به فکر آن دهن رفتم

به قدر التفات مهر دارد ذره پیدایی
به یادت گر نمی‌آیم یقینم شد که من رفتم

مرا بر بستن لب فتح باب راز شد بیدل
که در هر خلوت از فیض خموشی بی‌سخن رفتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.