هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، شاعر سبک هندی، بیانگر نگاهی عرفانی و فلسفی به هستی است. شاعر با زبانی نمادین از فروتنی، عجز و نیاز انسان در برابر عظمت هستی سخن می‌گوید. او از بلند کردن سر در برابر حقیرترین چیزها تا رسیدن به اوج عزت و سپس شکستن در پستی‌ها می‌گوید. شعر پر از تصاویر پیچیده و استعاره‌های زیبا است که مفاهیمی مانند عرفان، فلسفه، فروتنی و جستجوی معنای زندگی را بیان می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، همراه با استفاده از زبان پیچیده و استعاره‌های دشوار، درک کامل آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این شعر更适合 افرادی که با ادبیات عرفانی و فلسفی آشنایی دارند و می‌توانند لایه‌های معنایی آن را درک کنند.

غزل شمارهٔ ۲۰۶۱

من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم
سر آبله‌ دماغی ته پا بلند کردم

در و بام اوج عزت چقدر شکست پستی
که غبار هرزه تاز من و ما بلند کردم

ز فسونگه تعین نفسی ز وهم‌ گل‌ کرد
چو سحر دماغ اقبال به هوا بلند کردم

ز کجا نوای هستی در انفعال وا کرد
که هزار دست حاجت چو گدا بلند کردم

صف غیرت خموشی علمی نداشت در کار
به چه سنگ خورد مینا که صدا بلند کردم

طلب‌ گدا طبیعت نشناخت قدر عزت
خم پایهٔ اجابت به دعا بلند کردم

ره وهم زیر پا بود تک وهم دور فهمید
که به رنگ شمع‌ گردن همه جا بلند کردم

سر و کار خودسری ها ادب امتحانیی داشت
عرق نگون‌کلاهی ز حیا بلند کردم

سحری نظر گشودم به‌ خیال سرو نازی
ز فلک گذشت دوشم مژه تا بلند کردم

به هزار ناز گل‌ کرد چمن نیاز بیدل
که سر ادب به پایش چو حنا بلند کردم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.