هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی بیانگر حیرت و سردرگمی شاعر در برابر هستی و خودشناسی است. او از عجز و ضعف خود در برابر جهان و آرزوهایش سخن میگوید و به مفاهیمی مانند عشق، کمال، و حقیقت وجودی خود میپردازد. شاعر با تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، احساس تنهایی و درونیات خود را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک و تجربهٔ بالاتری دارد و ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از استعارهها و مضامین انتزاعی شعر برای درک بهتر، به بلوغ فکری نیاز دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۱۲
تحیر آینهٔ عالم مثال خودم
بهانه گردش رنگست و پایمال خودم
به داغ میرسد آهنگ زخم من چو هلال
هنوز جادهٔ سر منزل کمال خودم
به هر چه مینگرم آرزو تقاضا نیست
چو احتیاج سراپا لب سوال خودم
ز چینی آفت بیآبیام مشو ای حرص
که من طراوت لب خشکی سفال خودم
غبار دامن هر موج نیست قطرهٔ من
چو اشک در گره صافی زلال خودم
رسیده ضعف بجایی که همچو شمع خموش
شکست رنگ نهان کرد زیر بال خودم
بهار نازم و کس محرم تماشا نیست
به صد خیال یقین شد که من خیال خودم
وداع ساز نمودهست ضعف پیکر من
خم اشارتی از ابروی هلال خودم
به حیرت آینهام بینیاز هستی بود
تو جلوه کردی و نگذاشتی به حال خودم
درین المکده بیدل چه مجلس آراییست
چو شمع سوخت عرقهای انفعال خودم
بهانه گردش رنگست و پایمال خودم
به داغ میرسد آهنگ زخم من چو هلال
هنوز جادهٔ سر منزل کمال خودم
به هر چه مینگرم آرزو تقاضا نیست
چو احتیاج سراپا لب سوال خودم
ز چینی آفت بیآبیام مشو ای حرص
که من طراوت لب خشکی سفال خودم
غبار دامن هر موج نیست قطرهٔ من
چو اشک در گره صافی زلال خودم
رسیده ضعف بجایی که همچو شمع خموش
شکست رنگ نهان کرد زیر بال خودم
بهار نازم و کس محرم تماشا نیست
به صد خیال یقین شد که من خیال خودم
وداع ساز نمودهست ضعف پیکر من
خم اشارتی از ابروی هلال خودم
به حیرت آینهام بینیاز هستی بود
تو جلوه کردی و نگذاشتی به حال خودم
درین المکده بیدل چه مجلس آراییست
چو شمع سوخت عرقهای انفعال خودم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.