هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی، بیانگر حیرت و سردرگمی شاعر در برابر هستی و عشق است. او از ناتوانی در درک حقیقت، رهایی از تعلقات دنیوی، و عشق بی‌قید و شرط سخن می‌گوید. تصاویر شاعرانه‌ای مانند آیینه، شبنم، و غبار به‌کار رفته‌اند تا مفاهیم عمیق عرفانی را انتقال دهند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه‌ی زندگی بیشتری دارند.

غزل شمارهٔ ۲۱۱۶

درین‌ گلشن نه بویی دیدم و نی‌ رنگ فهمیدم
چو شبنم حیرتی گل کردم و آیینه خندیدم

گشود از نفی خویشم پردهٔ اثبات بی‌رنگی
پری در جلوه آمد تا شکست شیشه نالیدم

ز موهومی به دل راهی نبردم آه محرومی
شدم عکس و برون خانهٔ آیینه خوابیدم

تحیر پیشم آمد ای سرشک از یاد دیداری
تو راهی باش من بر جوهر آیینه پیچیدم

چو صبح از برگ ساز بی‌کسی‌هایم چه می‌پرسی
غباری داشتم بر روی زخم خویش پاشیدم

خوشا آیینه داربهای عرض ناز معشوقان
بهارش گل نشان بود و من از خود رنگ پیچیدم

درین محفل که خجلت مایه است اسباب پیدایی
چو اشک از چهرهٔ هستی عرق‌واری تراویدم

غبارم داشت سطری چند تحریر پریشانی
به مهر گردباد امروز مکتوبش رسانیدم

ز چندین پیرهن بر قامت موزون عریانی
لباس عافیت چسبان ندیدم چشم پوشیدم

مرا از وهم عقبا سخت می‌ترسانی ای واعظ
به این تمهید اگر مردی برآر از ملک امیدم

ز فرق و امتیاز و کعبه و دیرم چه می‌پرسی
اسیر عشق بودم هر چه پیش آمد پرستیدم

خموشی در فضای دل صفا می‌پرورد بیدل
غباری داشت گفت‌وگو نفس در خویش دزدیدم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.