هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر از جمله دلتنگی، حسرت، عشق و رنج است. شاعر از مفاهیمی مانند جدایی، سوختن در عشق، نومیدی و جستجوی معنا در زندگی سخن میگوید. همچنین، او به مفاهیم متافیزیکی مانند دوگانگی وجود و وحدت اشاره میکند. شعر پر از تصاویر شاعرانه و استعارههای عمیق است که احساسات پیچیده انسانی را به تصویر میکشد.
رده سنی:
18+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، همراه با استفاده از استعارههای پیچیده، برای درک کامل نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی مضامین مانند نومیدی و دوگانگی وجود ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۵۶
به حسرت غنچهام یعنی به دلتنگی وطن دارم
خیالی در نفس خون میکنم طرح چمن دارم
سپند من به نومیدی قناعت کرد از این محفل
تو از می چهره میافروز من هم سوختن دارم
کف خاکسترم بشکاف و داغ دل تماشا کن
چراغ لالهای در رهن مهتاب و سمن دارم
وداع آماده شو گر ذوق استقبال من داری
که من چون برق ، از خود رفتنی در آمدن دارم
نمیدانم چه نیرنگ است افسون محبت را
که خود را هم تو میپندارم و با خود سخن دارم
به خاموشی ز ساز عجز تصویرم مشو غافل
شکست دل فغانها دارد از رنگیکه من دارم
که دارد فکر بیسامانی وضع حباب من
به رنگیگشتهام عریان کهگویی پیرهن دارم
به غفلت خانهٔ امکان چه امکان است یکتایی
دویی میپرورم در پرده تا جان در بدن دارم
دو عالم خون شود تا نقش بندم شوخی رنگی
قیامت انتخابم نسخهها بر همزدن دارم
درین صحرا ز بس فرشست اجزای شهید من
غباری هم گر از خود چشم پوشد من کفن دارم
گر آگاهم و گر غافل، نگردد حیرتم زایل
تو بر آیینه مرهم نه که من داغی کهن دارم
به هر افسردگی بیدل مباش از نالهام غافل
که من برقی به جان عالمی آتش فکن دارم
خیالی در نفس خون میکنم طرح چمن دارم
سپند من به نومیدی قناعت کرد از این محفل
تو از می چهره میافروز من هم سوختن دارم
کف خاکسترم بشکاف و داغ دل تماشا کن
چراغ لالهای در رهن مهتاب و سمن دارم
وداع آماده شو گر ذوق استقبال من داری
که من چون برق ، از خود رفتنی در آمدن دارم
نمیدانم چه نیرنگ است افسون محبت را
که خود را هم تو میپندارم و با خود سخن دارم
به خاموشی ز ساز عجز تصویرم مشو غافل
شکست دل فغانها دارد از رنگیکه من دارم
که دارد فکر بیسامانی وضع حباب من
به رنگیگشتهام عریان کهگویی پیرهن دارم
به غفلت خانهٔ امکان چه امکان است یکتایی
دویی میپرورم در پرده تا جان در بدن دارم
دو عالم خون شود تا نقش بندم شوخی رنگی
قیامت انتخابم نسخهها بر همزدن دارم
درین صحرا ز بس فرشست اجزای شهید من
غباری هم گر از خود چشم پوشد من کفن دارم
گر آگاهم و گر غافل، نگردد حیرتم زایل
تو بر آیینه مرهم نه که من داغی کهن دارم
به هر افسردگی بیدل مباش از نالهام غافل
که من برقی به جان عالمی آتش فکن دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.