هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، شاعر بزرگ پارسی‌گوی، بیانگر احساسات عمیق و فلسفی شاعر دربارهٔ تنهایی، حسرت، امید و رهایی است. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های پیچیده، به بیان مفاهیمی مانند وحدت در کثرت، خلوتی در میان جمع، حسرت و امید، و نهایتاً رهایی از قیدوبندهای دنیوی می‌پردازد.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، همراه با استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده، درک کامل آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این شعر更适合 افرادی که از بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی بیشتری برخوردارند.

غزل شمارهٔ ۲۱۵۷

مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم

نفس می‌سوزم و داغی به حسرت نقش می‌بندم
چراغی می‌کنم خاموش و تمهید لگن دارم

حریف وحشت من نیست افسون زمینگیری
که در افسردگی چون رنگ صد دامن شکن دارم

کدام آهو به بوی نافه خوابانده‌ست داغم را
که تا یاد سویدا می‌کنم سیر ختن دارم

نفس تا هست سامان امیدم کم نمی‌گردد
تخیل مشربم می در خم و گل در چمن دارم

ز درس ما و من بحث جنونی غالب است اینجا
که هر جا لفظ پیداییست بر معنی سخن دارم

قفس پروردهٔ رنگم به این ساز است آهنگم
چه عریانی چه مستوری همین یک پیرهن دارم

بیا ای شوق تا از خاک گشتن سر کنم راهی [؟؟]
در آن کشور قماش نیستی باب است و من دارم

ز اسبابم رهایی نیست جز مژگان به هم بستن
در این محفل به چندین شمع یک دامن زدن دارم

حجاب آلود موهومی‌ست مرگ و زندگی بیدل
ازین کسوت ‌که دیدی گر برون آیم کفن دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.