هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر از جمله عشق، اندوه، جنون، حسرت و امید است. شاعر از شمع به عنوان نماد سوختن و فداکاری یاد می‌کند و احساسات خود را با تصاویر شاعرانه مانند خاکستر، آتش، و باد توصیف می‌کند. او از اضطراب، حسرت و خجالت سخن می‌گوید اما در عین حال امید و اراده‌ای قوی نیز دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها نیاز به درک بالاتری از ادبیات و تجربه‌ی زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۲۱۵۸

به رنگ شمع ممکن نیست سوز دل نهان دارم
جنون مغزی ‌که من دارم برون استخوان دارم

نپنداری به مرگ از اضطراب شوق وامانم
سپند حسرتم تا سرمه می‌گردم نشان دارم

ز رمز محفل بی‌مغز امکانم چه می‌پرسی
کف خاکستری در جیب این ‌آتش نشان دارم

به این افسردگیها شوخیی دارد غبار من
که ‌گر دامن فشانم ناز چشم آهوان دارم

به رنگ ‌گردباد از خاکساری می‌کشم جامی
که تا بر خویش می‌پیچم دماغ آسمان دارم

مباشید از قماش دامن برچیده‌ام غافل
که من صد صبح ازین عالم برون چیدن دکان دارم

نفس سرمایه‌ای با این گرانجانی نمی‌باشد
شرر تاز است ‌کوه اینجا و من ضبط عنان دارم

به غیر از سوختن‌کاری ندارد شمع این محفل
نمی‌دانم چه آسایش من آتش به جان دارم

به این سامان اگر باشد عرق‌پیمایی خجلت
ز خاکم تا غباری پر زند آب روان دارم

خجالت صد قیامت صعبتر از مرگ می‌باشد
جدا از آستانت مردنم این بس‌ که جان دارم

به دوش هر نفس بار امیدی بسته‌ام بیدل
ز خود رفتن ندارد هیچ و من صد کاروان دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.