هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر احساسات عمیق شاعر از عشق و جدایی است. شاعر از درد فراق و شوق دیدار معشوق می‌گوید و خود را مانند شمعی در حال سوختن و گداختن توصیف می‌کند. او از ناتوانی در بیان رازهای دل و بی‌طاقتی در برابر این عشق سخن می‌گوید و در نهایت، به پذیرش این درد و رنج به عنوان بخشی از وجود خود می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به کار رفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۱۷۵

شعورت خواه مستم وانماید خواه مخمورم
چو ساغر می‌کشی دارد ازین اندیشه‌ها دورم

نفس بی‌طاقتی را مفت ساز خویش می‌داند
همین پر می‌فشانم آشیانی نیست منظورم

مهیای گدازم آنقدر از شوق دیدارش
که سوزدکرم شبتابی به برق شعلهٔ طورم

چو توفان داشت یارب ناوک نیرنگ دیدارش
که جای خون مجمر شعله می‌جوشد ز ناسورم

ز داغ اخترم مشکل‌که بر دارد سیاهی را
دهد چون مردمک هر چند گردون غوطه در نورم

نیاز اختیار است ای حریفان عیش این محفل
که من چون شمع در مشق وگداز خویش مجبورم

ندارد درد دل سازی که بندی پرده بر رازش
چرا عریان نباشم در غبار ناله مستورم

نفس بودم فغان‌گشتم دگر از من چه می‌خواهی
ندارم آنقدر طاقت که نتوان داشت معذورم

نه از دنیا غم اندیشم نه عقبایی‌ست در پیشم
مقیم حیرت خویشم ازین پسکوچه‌ها دورم

درین محفل که پردازد به‌ داد ناتوان من
شنیدن در عدم دارد دماغ نالهٔ مورم

محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل
نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.