هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهٔ ناامیدی، درد، حیرت و عشق است. شاعر از زنجیرهای زندگی، اشکها، نالهها و حیرتهای خود سخن می‌گوید و به بی‌پناهی و درماندگی خود اشاره می‌کند. در عین حال، عشق به یار را به عنوان تنها دلیل زنده ماندن خود بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و درد نیاز به بلوغ فکری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۲۱۷۷

چه حاجتست به بند گران تدبیرم
چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم

اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست
توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم

ز بسکه ششجهت از من‌گرفته است غبار
اگر به چرخ برآیم همان زمینگیرم

ز یأس قامت خم‌گشته ناله‌ام نفس است
شکسته‌اند به درد کمان تدبیرم

جنون من چو نگه قابل تسلی نیست
مگر به دیدهٔ حیران‌کنند زنجیرم

نگشت لنگر آسایشم زمینگیری
چو سایه می برد از خویش پای در قیرم

نوای پست و بلند زمانه بسیارست
خیال چند فریبد به هر بم و زیرم

رمید فرصت هستی و من ز ساده‌دلی
چو صبح می‌روم از خویش تا نفس‌گیرم

دلیل حجت جاوید بیش از اینم نیست
که بی‌تو زنده‌ام و یک نفس نمی‌میرم

به جای ناله نفس هم اگر کشم ‌کم نیست
نمانده است دماغ خیال تأثیرم

هجوم جلوهٔ یار است ذره تا خورشید
به حیرتم من بیدل دل از که برگیرم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.