هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای درونی شاعر می‌پردازد. او از رنج‌های زندگی، ناامیدی، پیری و جستجوی معنا سخن می‌گوید. شاعر خود را اسیر زنجیرهای وجود و عدم می‌بیند و به دنبال تسکین و آرامش است. همچنین، او از ناکامی‌ها و تلاش‌های بی‌ثمرش در زندگی می‌گوید و احساس می‌کند که حتی در مرگ نیز رهایی نخواهد یافت.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی، پیری و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۸۰

نمی‌باشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم

چو خاکستر شوم‌، داغم به مرهم آشنا گردد
گداز خویش دارد چون تب اخگر تباشیرم

جبین از آستان سینه صافان برنمی‌دارم
چو حیرت آب این آیینه‌ها کرده‌ست تسخیرم

چرا صیاد چیند دامن ناز از غبار من
که چون آب‌گهر رنگی ندارد خون نخجیرم

دم پیری سواد ناامیدی کرده‌ام روشن
غبار زندگی چون مو نمودارست ازین شیرم

ببینم تا کجا تسکین رسد آخر به فریادم
درین محفل نفس عمری‌ست از دل می‌کشد تیرم

غباری هم ز من پیدا نشد در عرصهٔ امکان
جهان آیینه و من مردهٔ یک آه تاثیرم

فلک صد سال می‌باید که خم بر گردنم بندد
به این فرصت که تا سر در گریبان برده‌ام سیرم

ز بس دارد دماغ همتم ننگ گرفتن‌ها
اگرتا حشر گم باشم سراغ خود نمی‌گیرم

دم عیسی سحر در آستین کلک نقاشی
که پرواز نفس دارد به یادش رنگ تصویرم

فنای جسم می‌گوبند حشری درکمین دارد
خجالت مزد ناکامی به مردن هم نمی‌میرم

تب و تاب نفس صید کشاکش داردم بیدل
گرفتارم نمی‌دانم به دست کیست زنجیرم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.