هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی به بیان احساسات عمیق شاعرانه درباره عشق، رنج، ناامیدی و عروج روح میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند موج، ساز، مینا، خاکستر و آیینه برای بیان حالات درونی خود استفاده میکند. او از نالههای ناشنیده، حیرت و غم سخن میگوید و به عروج روح و رهایی از قید و بندهای دنیوی اشاره دارد. در نهایت، شاعر به شکست و رنگهای مختلف زندگی اشاره میکند که نشاندهنده تجربیات متنوع و پیچیده انسانی است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی، رنج و شکست ممکن است برای سنین پایینتر سنگین باشد. مخاطبان بالای 16 سال بهاندازه کافی بلوغ فکری دارند تا این مفاهیم را درک کنند و با آنها ارتباط برقرار نمایند.
غزل شمارهٔ ۲۱۸۵
اگر ساقی ز موج با ده بندد رشتهٔ سازم
رساند قلقل مینا به رنگ رفته آوازم
عروج خاکساران آنقدرکوشش نمیخواهد
چوگرد از جنبش پایی توان کردن سرافرازم
مباش ای آرمیدن ازکمین وحشتم غافل
کف خاکسترم بیبال و پر جمعست پروازم
نگاه چشم عبرت جوهر آیینهٔ یأسم
گسستنها ز پیوند جهان تاریست از سازم
نفس تا بال بر هم میفشاند ناله میگردد
ز استغنای نومیدی بلند افتاده اندازم
ز اسرار محبت صافی آیینهای دارم
که نتواند به جز حیرت نمودن چشم غمازم
قدح پیمایی الفت ندارد رنج مخموری
ز بس گردیدهام گرد سر او نشئهٔ نازم
کمال من عروج پایهٔ دیگر نمیخواهد
همان خورشید خواهم بود اگر از ذره ممتازم
وبال عشرتم یارب نگردد قید خود داری
که من با لغزش پا همچو طفل اشک گلبازم
هوای نارسا را نیست جز شبنمگریبانی
ز خجلت آشیان ساز عرق گردیده پروازم
به سامان شکست رنگ من خندیدنی دارد
به رنگی ناله سر کردم که کس نشنید آوازم
نیام چون موج، جولان جرأت آزار کس بیدل
شکستن دارم و بر روی خود صد رنگ میتازم
رساند قلقل مینا به رنگ رفته آوازم
عروج خاکساران آنقدرکوشش نمیخواهد
چوگرد از جنبش پایی توان کردن سرافرازم
مباش ای آرمیدن ازکمین وحشتم غافل
کف خاکسترم بیبال و پر جمعست پروازم
نگاه چشم عبرت جوهر آیینهٔ یأسم
گسستنها ز پیوند جهان تاریست از سازم
نفس تا بال بر هم میفشاند ناله میگردد
ز استغنای نومیدی بلند افتاده اندازم
ز اسرار محبت صافی آیینهای دارم
که نتواند به جز حیرت نمودن چشم غمازم
قدح پیمایی الفت ندارد رنج مخموری
ز بس گردیدهام گرد سر او نشئهٔ نازم
کمال من عروج پایهٔ دیگر نمیخواهد
همان خورشید خواهم بود اگر از ذره ممتازم
وبال عشرتم یارب نگردد قید خود داری
که من با لغزش پا همچو طفل اشک گلبازم
هوای نارسا را نیست جز شبنمگریبانی
ز خجلت آشیان ساز عرق گردیده پروازم
به سامان شکست رنگ من خندیدنی دارد
به رنگی ناله سر کردم که کس نشنید آوازم
نیام چون موج، جولان جرأت آزار کس بیدل
شکستن دارم و بر روی خود صد رنگ میتازم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.