هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر از رنج، اندوه، ضعف و ناتوانی در برابر روزگار است. شاعر از تنهایی، شکست و ناامیدی سخن میگوید و با تصاویر شاعرانهای مانند تیغ آه، شمع، خاک و غبار، احساسات خود را به تصویر میکشد. همچنین، اشارهای به مفاهیمی مانند معنی، حقیقت و رسوایی دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم مورد استفاده نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری برای درک دارند.
غزل شمارهٔ ۲۲۱۰
تیغ آهی بر صف اندوه امکان میکشم
خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان میکشم
نیست شمع من تماشا خلوت این انجمن
از ضعیفیها نگاهی تا به مژگان میکشم
ابجد اظهار هستی یک سحر رسوایی است
ازگریبان جای سر چاک گریبان میکشم
میزنم فال فراموشی ز وضع روزگار
صورت بیمعنیی بر طاق نسیان میکشم
کس ندارد طاقت زورآزماییهای من
بازوی عجزم کمان ناتوانان میکشم
عضو عضوم با شکست رنگ معنی میکند
ساغر اندیشهٔ آن سست پیمان میکشم
جوهر آیینهٔ من خامهٔ تصویرکیست
روزگاری شد که ناز چشم حیران میکشم
خاک میگردم به صد بیطاقتیهای سپند
غیر پندارد عنان ناله آسان میکشم
مشت خون نیمرنگم طرفه شوخ افتاده است
چون حنا دستی به دست و پای خوبان میکشم
با مروت توام افتادهست ایجادم چو شمع
خار همگر میکشم از پا به مژگان میکشم
از غبار خاطرم ای بیخبر غافل مباش
گردباد آه مجنون بیابان میکشم
سایهٔ بیدست و پایی از سر من کم مباد
کز شکوهش انتقام از هر چه نتوان میکشم
در غبار خجلتم از تهمت آزادگی
من که چون صحرا هنوز از خاک دامان میکشم
کلفت مستوریام در بینقابی داغ کرد
بار چندین پیرهن از دوش عریان میکشم
لفظ من بیدل نقاب معنی اظهار اوست
هر کجا او سر برآرد من گریبان میکشم
خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان میکشم
نیست شمع من تماشا خلوت این انجمن
از ضعیفیها نگاهی تا به مژگان میکشم
ابجد اظهار هستی یک سحر رسوایی است
ازگریبان جای سر چاک گریبان میکشم
میزنم فال فراموشی ز وضع روزگار
صورت بیمعنیی بر طاق نسیان میکشم
کس ندارد طاقت زورآزماییهای من
بازوی عجزم کمان ناتوانان میکشم
عضو عضوم با شکست رنگ معنی میکند
ساغر اندیشهٔ آن سست پیمان میکشم
جوهر آیینهٔ من خامهٔ تصویرکیست
روزگاری شد که ناز چشم حیران میکشم
خاک میگردم به صد بیطاقتیهای سپند
غیر پندارد عنان ناله آسان میکشم
مشت خون نیمرنگم طرفه شوخ افتاده است
چون حنا دستی به دست و پای خوبان میکشم
با مروت توام افتادهست ایجادم چو شمع
خار همگر میکشم از پا به مژگان میکشم
از غبار خاطرم ای بیخبر غافل مباش
گردباد آه مجنون بیابان میکشم
سایهٔ بیدست و پایی از سر من کم مباد
کز شکوهش انتقام از هر چه نتوان میکشم
در غبار خجلتم از تهمت آزادگی
من که چون صحرا هنوز از خاک دامان میکشم
کلفت مستوریام در بینقابی داغ کرد
بار چندین پیرهن از دوش عریان میکشم
لفظ من بیدل نقاب معنی اظهار اوست
هر کجا او سر برآرد من گریبان میکشم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.