هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از ناامیدی، انتقاد از جامعه و انسانها، و بیان قدرت تخیل و خلاقیت شاعر سخن میگوید. شاعر از فساد، بیعدالتی، و انتظارات بیجا شکایت دارد، اما در عین حال به توانایی خود در تغییر جهان با هنر و کلامش اشاره میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی، انتقادات تند اجتماعی، و لحنی گاه تلخ و ناامیدانه است که درک آن برای مخاطبان زیر 18 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'فحش' و 'خوک' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۲۷۷
بعد ازین از صحبت این دیو مردم رم کنم
غول چندی در بیابان پرورم آدمکنم
در مزاج بدرگان جز فحش کم دارد اثر
زخم سگ را بی لعاب سگ چسان مرهمکنم
عالمی رنج توقعهای بیجا میکشد
کوس شهرت انتظاران بشکنم یا نمکنم
چون خبیث افتاد طبع از طینت ناپاک او
خوک را حلواکشم در پیش تا ملزمکنم
با فساد جوهر ذاتی چه پردازد صلاح
آدمیت کو اگر از خرس مویی کم کنم
هرزهکاریها درین دل مردگان از حد گذشت
بعد ازین آن به که گر کاری کنم ماتم کنم
هیچم اما در طلسم قدرت نیرنگ دهر
چون عدمکاریکه نتوانکرد اگر خواهمکنم
صنعتی دارد خیال من که در یک دم زدن
عالمی را ذره سازم ذره را عالمکنم
حکم تقدیر دگر در پردهٔ کلک منست
هر لئیمی راکه خواهمبیکرم حاتمکنم
ننگ همتگر نباشد پوچ بافیهای وهم
بر سماروغی نویسم جاه و چتر جمکنم
تا خجالت بشکند باد بروت سرکشی
موی چینی بر علمهای شهان پرچمکنم
از صفا آیینهدار یک جهان دل میشود
سنگ خشتی راکه من با نقش خود محرمکنم
بسکه در ساز کلامم فیض آگاهی است عام
محرم انصاف گرددگرکسی را ذم کنم
عبرت ایجادست بیدل تنگی آغوش شرم
بیگریبان نیستم هر چند مژگان خمکنم
غول چندی در بیابان پرورم آدمکنم
در مزاج بدرگان جز فحش کم دارد اثر
زخم سگ را بی لعاب سگ چسان مرهمکنم
عالمی رنج توقعهای بیجا میکشد
کوس شهرت انتظاران بشکنم یا نمکنم
چون خبیث افتاد طبع از طینت ناپاک او
خوک را حلواکشم در پیش تا ملزمکنم
با فساد جوهر ذاتی چه پردازد صلاح
آدمیت کو اگر از خرس مویی کم کنم
هرزهکاریها درین دل مردگان از حد گذشت
بعد ازین آن به که گر کاری کنم ماتم کنم
هیچم اما در طلسم قدرت نیرنگ دهر
چون عدمکاریکه نتوانکرد اگر خواهمکنم
صنعتی دارد خیال من که در یک دم زدن
عالمی را ذره سازم ذره را عالمکنم
حکم تقدیر دگر در پردهٔ کلک منست
هر لئیمی راکه خواهمبیکرم حاتمکنم
ننگ همتگر نباشد پوچ بافیهای وهم
بر سماروغی نویسم جاه و چتر جمکنم
تا خجالت بشکند باد بروت سرکشی
موی چینی بر علمهای شهان پرچمکنم
از صفا آیینهدار یک جهان دل میشود
سنگ خشتی راکه من با نقش خود محرمکنم
بسکه در ساز کلامم فیض آگاهی است عام
محرم انصاف گرددگرکسی را ذم کنم
عبرت ایجادست بیدل تنگی آغوش شرم
بیگریبان نیستم هر چند مژگان خمکنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.