هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و علاقهاش به معشوق سخن میگوید و از زیباییهای او مانند لب و لعلش تعریف میکند. او بیان میکند که تقدیر، جان او و معشوق را به هم پیوند داده است و از بودن در کنار معشوق لذت میبرد. شاعر همچنین اشاره میکند که هیچ لبی به زیبایی لب معشوق نیست و از تجربههای شیرین با او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۸۱۵
من خوشَم از گُفتِ خَسان وَزْ لب و لُنْجِ تُرُشان
من بِکَشَم دامَنِ تو دامَنِ من هم تو کَشان
جانِ من و جانِ تو را هر دو به هم دوخت قَضا
خوشِّ خوشِ خوشِّ خوشَم پیشِ تو ای شاهِ خوشان
زان که مرا داد لَبَش نیست لَبی را اثرش
زانچه چَشیدم زِ لَبَت هیچ لبی را مَچَشان
آن کِه تُرُش روی بُوَد دان کِه دِرَم جویْ بُوَد
از خُمِ سِرکهست همه با شِکَرانَش مَنِشان
گفتم ای شاهِ عَلَم من که میانِ عَسَلَم
از عَسَل من که چَشَد؟ گفت لَبِ خوشْ مَنِشان
من بِکَشَم دامَنِ تو دامَنِ من هم تو کَشان
جانِ من و جانِ تو را هر دو به هم دوخت قَضا
خوشِّ خوشِ خوشِّ خوشَم پیشِ تو ای شاهِ خوشان
زان که مرا داد لَبَش نیست لَبی را اثرش
زانچه چَشیدم زِ لَبَت هیچ لبی را مَچَشان
آن کِه تُرُش روی بُوَد دان کِه دِرَم جویْ بُوَد
از خُمِ سِرکهست همه با شِکَرانَش مَنِشان
گفتم ای شاهِ عَلَم من که میانِ عَسَلَم
از عَسَل من که چَشَد؟ گفت لَبِ خوشْ مَنِشان
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
۱۵۴۳
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.