هوش مصنوعی: این متن به احساس ناامیدی، گذرا بودن زندگی و بی‌معنایی وجود انسان می‌پردازد. شاعر از غم فردا، بی‌ثباتی عمر، و ناپایداری هستی سخن می‌گوید و به مفاهیمی مانند نیستی، فراموشی، و تلاش بی‌ثمر اشاره دارد. در نهایت، حس گمگشتگی و از خودبیگانگی در جهان را بیان می‌کند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۳۴

از زندگی به جز غم فردا نمانده‌ایم
چیزی که مانده‌ایم درینجا نمانده‌ایم

روزی دو چون حواس به وحشت سرای عمر
بی‌سعی التفات و مدارا نمانده‌ایم

چون سایه خضر مقصد ما شوق نیستی است
از پا فتاده‌ایم ولی وا نمانده‌ایم

سر بر زمین فرصت هستی درین بساط
زان رنگ مانده‌ایم که گویا نمانده‌ایم

زین خاکدان برون نتوان برد رخت خویش
حرفیست بعد مرگ به دنیا نمانده‌ایم

مجبور اختبار تعین‌ کسی مباد
گوهر شدیم لیک به دریا نمانده‌ایم

سرگشتگی هم از سر مجنون ما گذشت
جز نام گردباد به صحرا نمانده‌ایم

محو سراغ خویش برآمد غبار ما
بودیم بی‌نشان ازل یا نمانده‌ایم

دود چراغ بود غبار بنای یأس
بر سر چه افکنیم ته پا نمانده‌ایم

بر شرم کن حواله جواب سلام ما
تا قاصدت رسد بر ما، ما نمانده‌ایم

چون مهره‌ای ‌که شش درش افسون حیرت است
ما هم برون شش‌در این خانه مانده‌ایم

بیدل به فکر نقطهٔ موهوم آن دهن
جزوی به غیر لایتجزا نمانده‌ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.