هوش مصنوعی: این شعر به موضوع خودشناسی، حیا، عشق، و ناشناختگی از خود و جهان می‌پردازد. شاعر از ناتوانی در شناخت خود و حقیقت وجودی سخن می‌گوید و به مفاهیمی مانند عافیت، جهل، بی‌نیازی، و صبر اشاره می‌کند. در نهایت، این متن بیانگر نوعی حسرت و تأمل فلسفی دربارهٔ زندگی و شناخت ناکامل انسان است.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی مفاهیم انتزاعی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۴۱

هیچ می‌دانی مآل خود چرا نشناختیم
سر به پیش پا نکردیم از حیا نشناختیم

غیرت یکتاییش از خودشناسی ننگ داشت
قدر ما این بس که ما هم خویش را نشناختیم

عالمی را معرفت شرمندهٔ جاوید کرد
خودشناسی ننگ ‌کوری شد ترا نشناختیم

دل اگربا خلق‌کم جوشید جای شکوه نیست
از همه بیگانه بودیم آشنا نشناختیم

چشم پوشیدن جهان عافیت ایجاد کرد
غیر کنج دل برای امن جا نشناختیم

در گلستانی که رنگش پایمال ناز بود
خون ما هم داشت رنگی از حنا نشناختیم

چشم‌بندی بی‌تمیزی را نمی‌باشد علاج
حسن عریان بود ما غیر از فنا نشناختیم

جهل موج و کف به فهم راز دریا روشن است
عشق مستغنی است ‌گر ما و شما نشناختیم

عالم از کیفیت رد و قبول آگاه نیست
چون نفس یکسر برو را از بیا نشناختیم

فهم واجب نیست ممکن تا ابد از ممکنات
اینکه ما نشناختیمت از کجا نشناختیم

بی‌نیازی از تمیز عین و غیر آزاده است
جرم غفلت نیست بی‌بود که ما نشناختیم

صبر اگر می‌بود ابرام طلب خجلت نداشت
ما اجابت را دو دم پیش از دعا نشناختیم

زین تماشا بیدل از وحشت عنانیهای عمر
دیده و دانسته بگذشتیم یا نشناختیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.