هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و جدایی می‌گوید و از نابرابری حال خود و معشوق شکایت می‌کند. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود سخن می‌گوید و از عشق و شیدایی خود به او پرده برمی‌دارد. شاعر همچنین از شمس‌الدین تبریزی به عنوان نماد عشق و الهام‌بخش یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۳۱

رازِ تو فاش می‌کُنم صبر نَمانْد بیش ازین
بیشْ فَلَک‌ نمی‌کَشَد دَردِ مرا و نی زمین

این دلِ من چه پُرغم است وان دلِ تو چه فارغ است
آن رُخِ تو چو خوبِ چین وین رُخِ من پُر است چین

تا که بِسوزَد این جهان چند بِسوزَد این دِلَم
چند بُوَد بُتا چُنان چند گَهی بُوَد چُنین

سِرِّ هزارساله را مَستم و فاش می‌کُنم
خواه بِبَند دیده را خواه گُشا و خوش بِبین

شورِ مرا چو دید مَهْ آمد سویِ من زِ رَهْ
گفت مَدِه زِ من نشان یارِ توایم و هم نشین

خیره بِمانْد جانِ من در رُخِ او دَمیّ و گفت
ای صَنَم خوشِ خوشین ای بُتِ آب و آتشین

ای رُخِ جانْ فَزایِ او بَهرِ خدا همانْ همان
مُطربِ دِلْرُبایِ من بَهرِ خدا همینْ همین

عشقِ تو را چو مَفْرشَم آب بِزَن بر آتشَم
ای مَهِ غَیبِ آن جهان در تبریز شَمسِ دین
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.