۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۹۶

از خاک یک دو پایه فروتر نزول ‌کن
سرکوبی عروج دماغ فضول‌کن

تاب و تب غرور من و ما به سکته‌گیر
رقص خیال آبله پا بی‌اصول کن

نقصان گل اعادهٔ باغ کمان تست
آدم شو و تلاش ظلوم و جهول‌کن

خلقی فتاده درگو غفلت زکسب علم
چندی تو نیز سیر چراغان غول‌کن

سعی نفس به خلوت دل ره نمی‌برد
گو صد هزار سال خروج و دخول‌کن

فکر رسا مقید اغلاق لفظ چند
چندانکه‌کم شودگرهت رشته طول‌کن

ای خط مستقیم ادبگاه راستی
فطرت نخواهدت ‌که ز مسطر عدول‌ کن

تا هرکس از تو در خور فطرت اثر برد
چون شوق در طبیعت عالم حلول‌کن

افراط جاه نیز ز افلاس نیست کم
صبح سفید را به‌تکلف ملول‌کن

تا غره کمال نسازد قناعتت
بیدل ز خلق منت احسان قبول‌کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.