هوش مصنوعی:
این شعر با بهرهگیری از تصاویر و استعارههای زیبا، مخاطب را از غرق شدن در دنیای وهمآلود و گذرا برحذر میدارد. شاعر بر اهمیت خاموشی، درک درد دیگران، پرهیز از تکبر و پذیرش سرنوشت تأکید میکند. همچنین، از نابودی استعدادها در برابر مرگ و پذیرش نادانی در برخی موارد سخن میگوید.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربهای دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۹۹
ای به عشرت متهم سامان درد سر مکن
صاف و دردی نیست اینجا وهم در ساغر مکن
شمع این محفل وبال گردن خویش است و بس
تا بود ممکن ز جیب خامشی سر بر مکن
زندگی مفتست اگر بیفکر مردن بگذرد
شعلهٔ خود را بیابان مرگ خاکستر مکن
تا توانی درکمین زحمت دلها مباش
همچو سیل از خاک این ویرانهها سر بر مکن
لب گشودن کشتی عمرت به توفان میدهد
در چنین بحر بلای خامشی لنگر مکن
قسمتت زین گردخوان بیانتظار آماده است
خاک کن بر دیده اما حلقه بر هر در مکن
تا کجا خواهی به افسون نفس پرواز کرد
این ورق گردانده گیر آرایش دفتر مکن
ای هوس فرسای جولان خون جمعیت مریز
بر رگ هر جاده نقش پای خود نشتر مکن
هرکس اینجا قاصد پیغام اسرار خود است
از زبانم حرف او گر بشنوی باور مکن
دود دل تا خانهٔ خورشید خواهد شد بلند
یا رب این آیینه رو را محرم جوهر مکن
نخل گلزار جنون از ریشه بیرون خوشنماست
ای خموشی نالهٔ ما را نفس پرور مکن
ترک زحمت گیر اگر زنگار خورد آیینهات
انفعال سعی بیجا مزد روشنگر مکن
احتراز از شور امکان درس هر مجهول نیست
فهم در کار است اگر گوشی نداری کر مکن
تا سلامت جان بری بیدل ازین گرداب یأس
تشنه چون گشتی بمیر اما لب خود تر مکن
صاف و دردی نیست اینجا وهم در ساغر مکن
شمع این محفل وبال گردن خویش است و بس
تا بود ممکن ز جیب خامشی سر بر مکن
زندگی مفتست اگر بیفکر مردن بگذرد
شعلهٔ خود را بیابان مرگ خاکستر مکن
تا توانی درکمین زحمت دلها مباش
همچو سیل از خاک این ویرانهها سر بر مکن
لب گشودن کشتی عمرت به توفان میدهد
در چنین بحر بلای خامشی لنگر مکن
قسمتت زین گردخوان بیانتظار آماده است
خاک کن بر دیده اما حلقه بر هر در مکن
تا کجا خواهی به افسون نفس پرواز کرد
این ورق گردانده گیر آرایش دفتر مکن
ای هوس فرسای جولان خون جمعیت مریز
بر رگ هر جاده نقش پای خود نشتر مکن
هرکس اینجا قاصد پیغام اسرار خود است
از زبانم حرف او گر بشنوی باور مکن
دود دل تا خانهٔ خورشید خواهد شد بلند
یا رب این آیینه رو را محرم جوهر مکن
نخل گلزار جنون از ریشه بیرون خوشنماست
ای خموشی نالهٔ ما را نفس پرور مکن
ترک زحمت گیر اگر زنگار خورد آیینهات
انفعال سعی بیجا مزد روشنگر مکن
احتراز از شور امکان درس هر مجهول نیست
فهم در کار است اگر گوشی نداری کر مکن
تا سلامت جان بری بیدل ازین گرداب یأس
تشنه چون گشتی بمیر اما لب خود تر مکن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.