هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی، با زبانی پررمز و راز، به مفاهیمی مانند عشق، ناامیدی، حیرت، و جستجوی معنویت می‌پردازد. شاعر از ناتوانی در بیان احساسات، رنجهای درونی، و امید به رهایی سخن می‌گوید. تصاویر شعری مانند نور خورشید، موج آیینه، و نخل سوخته، نمادین هستند و به عمق معنا می‌افزایند.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۳۰

بی‌نشان حسنی‌که درس جلوه می‌خواند ز من
عالمی بر هم زند تا رنگ‌ گرداند ز من

نور غیر ازکسوت عریانی خورشید نیست
چشم بند است اینکه او خود را بپوشاند ز من

آبیار مزرع خاموشی‌ام اما چه سود
شوق می‌کارد نفس تا ناله رویاند ز من

شهپر عنقاست موج جوهر آیینه‌ام
مزد آن صیقل ‌که تمثالی بخنداند ز من

بر غبار الفت این دشت دست افشانده‌ام
یأس می‌ترسم جنون را هم برون راند ز من

هیچ صبح از عهدهٔ شامم نمی‌آید برون
داغ ‌نومیدی مگر خورشید جوشاند ز من

نخل یٱس از سوختنها دارد امید بهار
کاش بی‌برگی پر پروانه رویاند ز من

داغ شد از خجلت بنیاد من سیل فنا
آنقدر گردی نمی‌یابد که بنشاند ز من

سایه‌دار‌ان‌! به‌که دیگر بر ندارم سر ز خاک
تا توانایی دل موری نرنجاند ز من

چون حباب آیینه‌ام چشمی‌ست آنهم بی‌نگاه
آه از آن روزی‌که حیرت دامن افشاند ز من

در مقامی کا‌متحان گیرد عیار اعتبار
مایه تمثالی‌ست‌گر آیینه بستاند ز من

تا نجوشد سرمه ازخاکستر من چون سپند
خامشی را هم محبت ناله می‌داند ز من

بیدلم بیدل ز شرم سخت جانیها مپرس
دور از آن در، خاک هم آب است اگر ماند ز من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.