هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، سرشار از تصاویر شاعرانه و مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است. شاعر از حسرت، جاه‌طلبی، ناامیدی و انتظار سخن می‌گوید و از مفاهیمی مانند آیینه، شمع، پرواز و ماه برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند. او به ناپایداری دنیا و رنج‌های بشری اشاره می‌کند و در نهایت، به بی‌پناهی و نیاز به پناه‌جویی می‌پردازد.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و استعاره‌های سنگین، فهم شعر را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌کند.

غزل شمارهٔ ۲۵۹۹

بسکه می‌جوشد ازین دریای حسرت حب جاه
قطره هم سعی حبابی دارد از شوق ‌کلاه

می‌رود خلقی به‌کام اژدر از افسون جاه
شمع را سرتا قدم در می‌کشد آخر کلاه

گیرودار محفل امکان طلسم حیرتی‌ست
تا مژه خط می‌کشد این صفحه می‌گردد سیاه

گرد صحرا از رم آهو سراغی می‌دهد
رفتن دل را شکست رنگ می‌باشد گواه

عالمی در انتظار جلوه‌ات فرسوده است
جوهر آیینه هم می‌ریزد از دیوار کاه

اینقدر جهدم به ذوق نشئهٔ عجز است و بس
همچو پرواز از شکست بال می‌جویم پناه

نیست غافل معنی آسایش از بیطاقتان
درکمین‌کاروان خفته‌ست منزل سر به راه

بسکه پیچ‌ و تاب حسرت در نفس خون کرده‌ام
تیغ جوهردار عریان می‌کنم در عرض آه

جوهر آیینه‌ای درگرد پیغامم گم است
نالهٔ من می‌رود جایی‌که می‌گردد نگاه

گر سلامت خواهی از ساز تظلم دم مزن
دادرس در عهد ما سنگ است و مینا دادخواه

این زمان عرض ‌کمال خلق بی‌تزویر نیست
جوهر آیینه آبی دارد اما زیرکاه

طبع‌ روشن بیدل از بخت سیاهش چاره نیست
تا ابد رنگ‌ کلف نتوان زدود از روی ماه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.