۴۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۵۰

چراغ عالَم اَفْروزَم‌ نمی‌تابد چُنین روشن
عَجَب این عیب از چَشم است یا از نور یا روزَن؟

مَگَر گُم شُد سَر رِشته؟ چه شُد آن حالِ بُگْذشته
که پوشیده‌ نمی‌مانَد دَران حالَت سَرِ سوزن

خُنُک آن دَم که فَرّاشِ فَرَشْنا اَنْدَرین مسجد
دَرین قِنْدیلِ دل ریزَد زِ زَیتونِ خدا روغَن

دِلا در بوته آتش دَرآ مَردانه بِنْشین خوش
که از تاثیرِ این آتش چنان آیینه شد آهن

چو ابراهیم در آذر درآمد همچو نقد زر
برویید از رخ آتش سَمَن زار و گُل و سوسن

اگر دل را ازین غوغا نیاری اَنْدَرین سودا
چه خواهی کرد این دل را؟بیا بِنْشین بگو با من

اگر در حَلْقه مَردان‌ نمی‌آیی زِ نامَردی
چو حَلْقه‌‌یْ بر دَرِ مَردان بُرون می‌باش و دَر می‌زن

چو پیغامبر بِگُفت اَلصُّومُ جُنَّة پس بگیر آن را
به پیشِ نَفْسِ تیرانداز زِنْهار این سِپَر مَفْکَن

سِپَر باید دَرین خشکی چو در دریا رَسی آن گَه
چو ماهی بر تَنَت رویَد به دَفْعِ تیرِ او جوشَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.