۲۴۹ بار خوانده شده
خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی
ز رنگ ناتوانی عذر خواهد سیر این باغم
به دستنبویی خجلت ندارم جز گل زردی
اگر گردی کند خاک ته پا پشت پا بوسد
بر احباب ازین بیشم نمیباشد ره آوردی
عقوبت از کمین معصیت غافل نمیباشد
شب من تیرهتر شد آخر از تشویش شبگردی
جهان یکسر قمار آرزوی پوچ میبازد
بجز دست پشیمانی که دارد برد و آوردی
مروت سخت دور است از مزاج بیحس ظالم
ز زخم کس نمیگردد دچار نیشتر دردی
به این سامان که گردون نشئهٔ وارستگی دارد
بلند افتاده باشد دامن برچیدهٔ مردی
اسیر فقرم اما راحت بیدرد سر دارم
به ملک تیره روزی نیست چون من سایه پروردی
به ذوق کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل
بهشت آن بس که یابی نان گرم و آبک سردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی
ز رنگ ناتوانی عذر خواهد سیر این باغم
به دستنبویی خجلت ندارم جز گل زردی
اگر گردی کند خاک ته پا پشت پا بوسد
بر احباب ازین بیشم نمیباشد ره آوردی
عقوبت از کمین معصیت غافل نمیباشد
شب من تیرهتر شد آخر از تشویش شبگردی
جهان یکسر قمار آرزوی پوچ میبازد
بجز دست پشیمانی که دارد برد و آوردی
مروت سخت دور است از مزاج بیحس ظالم
ز زخم کس نمیگردد دچار نیشتر دردی
به این سامان که گردون نشئهٔ وارستگی دارد
بلند افتاده باشد دامن برچیدهٔ مردی
اسیر فقرم اما راحت بیدرد سر دارم
به ملک تیره روزی نیست چون من سایه پروردی
به ذوق کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل
بهشت آن بس که یابی نان گرم و آبک سردی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.